در پارک می دوید. پایش به سنگی گیر کرد و روی زمین افتاد. زد زیر گریه! پدرش کنارش نشست و خاک روی شلوارش را تکاند. اشک صورتش را پاک کرد و گفت: بلند شو بابا، یاعلی (ع) * پرچم بین دستهایش بود و داربست تا بالای حسینیه می رفت. بالای بزرنت را محکم کرده بودند و آخرین پرچم مانده بود. از داربست خودش را بالا کشید، پیرمرد پرچم را دستش داد و گفت: برو بالا بابا، یا علی (ع) * چراغ های حسینیه خاموش بود و مداح سوزناک می خواند؛ اگر خسته جانی بگو یا علی (ع)، اگر ناتوانی بگو یا علی(ع). دستان کوچکی روی صورتش آمد: بابا یا علی (ع) کنیم؟ موهای پسرک را نوازش کرد و گفت: نه بابا الان باید نشست! پسرک در فکر فرو رفت: وقتی نشستیم می گیم چی؟ بغضش را فرو خورد و گفت: می گیم یا حسین (ع) از شیرینی غدیر تا احلی من العسل کربلا. قدر تمام دنیای ما راه بود...قدر بلند شدن دستی و زمین گیر شدن دستی. قدر حرفمان تا عملمان... بسم الله؛ امسال هم از "یا علی (ع)" گفتیم و باید برسیم به "باعلی (ع)" راستی! کی زمان یا مهدی (ع) گفتن ما می‌رسد؟ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin