برای کارگرانِ معدنِ طبس
گفتم برای آنها بنویسم. آنهایی که امروز زیر خروارها خاک مدفون هستند. کارگران. گفتم مثل همه آنهایی که برایشان پیام میدهند و از اینکه اینطور غریبانه در گذشتهاند ابراز ناراحتی میکنند، من هم با نوشتن از آنها، امتیاز این مرحله را بگیرم و وجدانم آرام شود.
دست به قلم که شدم دیدم به این راحتیها هم نیست. کارگر عجیب است. نوشتن و همدردی با ایشان سخت است. مایی که در نظام سرمایهدارانهای زندگی میکنیم که حقوق کارگران در آن -جز اندکی- رعایت نمیشود را چه به نوشتن از حقوق آنها؟! برای مایی که دوست نداریم کارگر باشیم. برای مایی که اگر در یک جمع کارگری را ببینیم و مدیری را، دوست داریم کنار مدیر بنشینیم. کنارِ سرمایهدار بنشینیم. کنار وکیل و وزیر بنشینیم. برای مایی که سهام شرکتها را میخریم و مینشینیم تا سرمایههایمان با دسترنج کارگران زیاد و زیادتر شود.
ما به کارگران بدهکاریم. بر روی دوش آنها، کالاها و ساختمانها و خدمات ساخته میشوند و زندگی اقشارِ متوسط و غنی زییا و آسانتر میشود. به آنها بدهکاریم که در طول سال سراغی از ایشان نمیگیریم و برای به یادشان افتادن، لازم است دهها نفرشان دستهجمعی زیر خاکها جان بدهند. کارگران مظلومند و در طول تاریخ هم مظلوم بودهاند.
درگذشت غریبانهشان مجددا تسلیت باد. به خانوادههایشان، فرزندانشان که پدرانی زحمتکش را از دست دادند و به ما که زحمتکشترینهای جامعهمان را فراموش کردهایم. بهشت خدا گوارایشان باد که پیامبرمان دستان زبر و خشنشان را میبوسید و میگفت: این دستانی است که آتش دوزخ به آنها نمیرسد.