♦️چرا آمریکا از تشکیل و استقلال کشورهای جدید حمایت می کند!؟ امروز و در واکنش به پست قبلی حقیر، تعدادی از دوستان با سرچ در ویکی پدیا و بررسی تاریخچه استقلال کشورهایی چون کومور و یا جیبوتی، برای بنده پیام فرستادند که این کشورها خودشان مستقل شده اند و ربطی به آمریکا ندارد! متاسفانه این دوستان ساده اندیشانه فکر می کنند که ویکی پدیا و سایر سایت ها و یا حتی کتاب های تاریخی پشت صحنه استقلال این کشورها و عضویت آنها در سازمان ملل را به وضوح تبیین می کنند! این مساله باعث شد، بخشی از کتابی که با همراهی دکتر ترابی در حال نگارش آن هستیم را برای عزیزان قرار دهم تا بهتر متوجه این موضوع شوند البته این فضا گنجایش انتقال همه مطلب را ندارد ان شاء الله به زودی و با تکمیل و انتشار کتاب، عزیزان می توانند کاملتر از نقشه امپراطوری آمریکا در عصر استعمار فرانو، آگاه شوند. لطفا در ادامه به مطلب ارسالی عنایت کنید: ✍بعد از جنگ جهانی دوم آمریکایی ها که بر مکتب لیبرالیسم و شعارهایی چون برابری و مساوات تاکید داشتند و خود، یک جمهوری برآمده از استعمار بریتانیا و مستقل شده از آن بودند، نمی توانستند بپذیرند، دوران استعمار کهن، به یادگار مانده از دوره نظم بریتانیایی همچنان باقی باشد، آنها به این درک رسیده بودند که حس ناسیونالیستی و استقلال خواهی ملتها شرایط گذشته را پس میزند و راهی جز ورود به دورانی جدید و استعماری با شیوه جدید برای حفظ نظم و امپراطوری تازه شکل یافته خود ندارند. اندیشکده های آمریکایی به خوبی میدانستند که کشورهای مستعمره و تحت الحمایه آنقدر مورد استثمار قرار گرفته اند و تهی از منابع اصلی قدرت از قبیل منابع انسانی یا نیروهای نخبه و کارآمد و منابع سرزمینی از قیبل محصولات کشاورزی و مواد اولیه معدنی شده اند، که به هیچ وجه توانایی بقای مستقل را ندارند، حتی مستعمره بزرگی چون هند هم توانایی بقای مستقل نداشت تا چه رسد به کشورهای کوچکی چون جیبوتی، کومور، قبرس، نامیبیا، جزایر مارشال و سایر کشورهای با سابقه استعماری، از این رو آنها میدانستند که اگر این کشورها مستقل هم بشوند، ساختارشان به گونه ای است که برای ادامه حیات و بقای سیاسی، امنیتی (به صورت عام) نیازمند به یک قدرت فائقه هستند و این قدرت کسی نیست جز قدرتی که فاتح و پیروز جنگ جهانی بوده است و اینک تمامی ساختارهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی در اختیار اوست! لذا آمریکا هم خود را طرفدار استقلال این کشورها معرفی میکرد و هم به عنوان منجی با هزاران مستشار نظامی، صنعتی، مالی، کشاورزی، مهندسی و فرهنگی وارد آن کشورها می شد تا آنها را به سمت توسعه، اما در واقع زیر سلطه بردن آنها، سوق دهد، ضمنا برای کنترل و جهت دهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی این ملت های به اصطلاح مستقل اما در واقع زیر سلطه هژمونی آمریکا، ساختارهایی طراحی کرد که این ملت ها مجبور باشند ذیل آنها حرکت کنند و اگر کشوری این مساله را نپذیرفت با شدیدترین تنبیه های ساختاری و نظام مند مواجه شود. در واقع این کشورها از حیث حقوقی مستقل می شدند اما از حیث واقعی و ضریب وایبلیتی کاملا وابسته بودند. وایبلیتی در لغت به معنای توانایی بقای مستقل است. و اگر بخواهیم به صورت خلاصه معنای اصطلاحی آنرا بیان کنیم باید گفت: خودکفایی بالقوه امنیتی یک واحد سیاسی البته امنیت به معنای عام آن (که شامل امنیت در حوزه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، منابع انسانی، سرزمینی، غذایی و غیره میشود) به بیان دیگر یعنی یک واحد سیاسی که توانایی بقای مستقل و امن (بالقوه و بالفعل) را دارد. از این رو وایبل نبودن یک واحد سیاسی یعنی آن واحد توانایی زیستن خودکفا و بقای مستقل و امن را ندارد. مثل یک انسان خردسال و یا بزرگسال ولی معلول و ناقص العضو یا پیر و فرتوت که نیازمند به مراقبت های ویژه است. مخصوصا زمانی که دچار وضعیتی بحرانی (مثل مریضی مزمن یا سرطان های بدخیم) شود. که در این صورت لحظه ای بدون مراقبت ویژه نمی‌تواند دوام بیاورد. بسیاری از کشورهای موجود علی رغم اینکه از حیث حقوقی مستقل به حساب می آیند اما در عالم واقع، آن کشور بدون کمک واحدهای بزرگتر مخصوصا در مواقع بحرانی (چه طبیعی مثل زلزله یا سیل و چه غیرطبیعی مثل جنگ یا تحریم) توانایی ادامه حیات ندارند و باید از آنها مراقبت های ویژه ای داشت. در نتیجه استقلال کشورهایی این چنینی درست در راستای منویات و اهداف شوم آمریکاست. منتها بسیار حساب شده و پیچیده این کار را می کنند. به گونه ای که در ظاهر انسان فکر می کند که این کشورها در یک فرایند طبیعی به استقلال رسیده اند و آمریکا هم خیرخواهانه طرفدار این استقلال خواهی آنهاست. اما... ✍«محمد علی رنجبر، محقق و پژوهشگر مسائل راهبردی» اگر این مطلب را می پسندید برای سایرین ارسال کنید https://eitaa.com/Binesh_Rahbordi