✍ماه شب چهارده شهید رضا رحیمی قسمت دوم...
🔹ناراحت شد که چرا رضا آمده و بابا و ننه رو تنها گذاشته رضا رو برد پیش خودش این جور دلش آرام تر بود قرار شد رضا پس از پایان دوران آموزش و تسویه حساب برگرده خونه و تا وقتی برادر بزرگتر جبهه است نیاد جبهه که مامان و بابا تنها نباشند آخه سنشون بالا بود و بابا مشکل تنفسی داشت.
🔸رضا برگشت خونه ولی دلش پر از غصه بود شب عید غدیر بود دلش برای رفقا تنگ شده بود شهید عباس تقی پور اومد به خوابش و گفت رضا جون غصه نخور به زودی میایی پیش ما...
🔹خدا کنه زود ماه رجب بیاد و به شب جمعه اول لیله الرغائب برسه.
🔸تابستان تمام شد پاییز گذشت و پا گذاشت توی زمستون دی ماه از نیمه رد شد خیلی ها توی عملیات کربلای ۵ شرکت کردند...
🔹زمان گذشت سیام بهمن شد چند تا دیگه از رفقای رضا هم رفتنی شدند و به خیل شهدا پیوستند رضا رفسنجان بود داداش علی خبر شهادت سعید زینلی همسایه و قوم خویشِشون رو بهش داد دیگه دل تو دل رضا نبود نتوانست این بار جبهه نره...
🔸اواخر عملیات کربلای ۵ بود این مرحله تویِ روز انجام میشد معمولاً عملیات های ایران در شب صورت می گرفت قبل از عملیات توی یک مانور سخت با ادوات نظامی و گردان های زرهی مانور عملیات انجام شد توی این مانور شهید هم دادند چون خیلی سختی کشیده بودند پشت سر تانک ها و ماشین های نظامی حرکت می کردند که وارد عملیات شدند فکر میکردند این هم یک مانوره باورشان نمی شد که روز به خط نیروهای عراق بزنند کم کم دیدن عملیات واقعیه...
💢ادامه دارد...
#شهید_رضا_رحیمی