کربلایش جور نمیشد.
حسرت بدجور عذابش میداد.
به دلش افتاد عریضه بنویسد.
آرزویش را نوشت روی کاغذ، خطاب به امام زمان علیهالسَّلام.
عریضه را انداخت به آب.
فردای آن روز اتفاق عجیبی افتاد...
این حکایت جذاب را اینجا بشنوید:⬇️
#بیرق_شیعہ_چادر_خاڪے_توست_یا_زهرا
🖤کپی با ذکر
#۵صلوت بلامانع است.
#چادر_خاکی_مادر
╭═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╮
@CHadorhkaki
╰═━⊰🍃🖤🍃⊱━═╯