🔻تکنوکرات‌های شبه‌انقلابی (۲): گشایش نظری 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. جوهر لیبرالیسم، فردگرایی است و لیبرالیسم نیز ایدئولوژیِ نظام سرمایه‌داری است و آن را توجیه و تئوریزه می‌کند. بنابراین، سرمایه‌داری نیز بر فردگرایی مبتنی است؛ چنان‌که در عمل نیز مشاهده می‌کنیم که سرمایه‌دارن لیبرال، خود را بر همه مقدّم می‌دارند و همچون گرگ‌هایی درنده و بی‌رحم، دیگران را چپاول و غارت می‌کنند و ثروت جامعه را در دست خود انباشته و متمرکز می‌سازند. در منطق آنها، اصل حاکم بر جامعۀ انسانی، رقابت و ستیز است، نه ترّحم و تعاون. امکانات و فرصت‌ها محدود هستند و تقاضاها، فراوان. پس باید دیگران را پشت سر نهاد و سهم بیشتری از این امکانات و فرصت‌ها را در اختیار گرفت. و اگر ما چنین نکنیم، دیگران خواهند کرد. در این میان، حال و وضع ضعفاء و مستمندان مهم نیست؛ آنها از صحنۀ بازی رقابت و ستیز حذف شده و وجودشان بر شانه‌های جامعه، سنگینی می‌کنند. باید آنها را به حال خود رها کرد تا یا بمانند و یا بروند. ایثار - که به معنی مقدّم داشتن دیگران بر خود است - نامعقول و بلکه بی‌معناست؛ من و خواسته‌های من اصالت دارد و دیگران، اشیاء و وسایلی بیش نیستند که برای دستیابی به هدف‌های مادّی، باید از آنها بهره برد. خودمرکزبینی تکنوکرات‌ها اقتضاء می‌کند که چون قدرت دارند و زمام امور به دست‌شان است، بیت‌المال مسلمانان را به تاراج برند و ثروت‌های عمومی را تصاحب کنند و به واسطۀ ایجاد درّه‌هایی از فقر، قلّه‌هایی از رفاه برای خود به وجود آورند. [دوّم]. در نظام سرمایه‌داری، از یک‌سو، اصالت از آنِ سود است نه ارزش، و انسان آن‌گاه منطقی عمل کرده که هدف‌های متضمّن سود را انتخاب کند و از وسایلی برای رسیدن به این هدف‌ها بهره بگیرد که با آنها متناسب باشد؛ و از سوی دیگر، وقتی فردگرایی نهفته در لیبرالیسم به ایدئولوژی سرمایه‌داری پیوند می‌خورد، پایمال شدن حقوق اکثریّت فقیر در برابر اقلیّت غنی، معنادار و فهم‌پذیر می‌شود. انسان سرمایه‌دار، انسان برتر است، به‌طوری‌که حتّی مصالح جمعی نیز نمی‌تواند منافع او را محدود کند. در نظام سرمایه‌داری، ملاک تقدّم و تأخّر، مطلوبیّت و مذمومیّت، فرادست و فرودست، سرمایه است و هیچ ارزشی وجود ندارد که بر آن ترجیح داشته باشد. همۀ طبقه‌بندی‌ها و مناسبات و اولویّت‌ها و جهت‌گیری در نظام سرمایه‌داری، متأثّر از سرمایه است و این انسان سرمایه‌دار است که به سرنوشت جامعه، حاکم و مسلّط است و زمام امور را در دست دارد. [سوّم]. تکنوکراتیسم، از فروعات و انشعابات نظام سرمایه‌داری است؛ یعنی نظام سرمایه‌داری، چنین اقتضائی دارد و آن را می‌طلبد. هم سرمایه‌داری و هم تکنوکراتیسم، مبتنی بر عقلانیّت ابزاری هستند و عالَم و آدم را از این منظر می‌نگرند. بنابراین، ثروت‌اندوزی و تکاثر و دنیاطلبی، سرشت هر دو را شکل می‌دهد، با این تفاوت که سرمایه‌داری، در حکم ریشه است و تکنوکراتیسم در حکم شاخه. نیروهای تکنوکرات، خادم و عامل نظام سرمایه‌داری هستند و تداوم بقاء و سلطۀ آن را تضمین می‌کنند. به بیان دیگر، نیروهای تکنوکرات، کارگزاران میدانی اما یقه‌سفید نظام سرمایه‌داری هستند که عمل‌گرایانه و محافظه‌کارانه، به این نظام وفادار و پایبندند، و همانند سرمایه‌داران لیبرال، جز به پول نمی‌اندیشند. آیین و معنای زندگی تکنوکرات‌ها، پول‌پرستی است و در نظر آنها، خدا و ملکوت و معنا و معنویّت، اموری تفنّنی و مایۀ سرگرمی و شاید اندکی هم مایۀ آرامش و اطمینان خاطر باشند. [چهارم]. در نیروهای تکنوکرات، تخصص وجود دارد و نه تعهد؛ آنها بر تکنولوژی مسلّط هستند و قواعد و مناسبات اقتصادی و صنعتی و فنی در دنیای متجدّد را می‌دانند، اما انگیزه‌ها و نیّات ایمانی و اعتقادی و معنوی در آنها راه ندارد. برای نیروهای تکنوکرات تفاوت ندارد در خدمت کدام نظام سیاسی قرار دارند و حاصل کارشان به‌نفع کدام جریان و جبهه است. صف‌بندی‌های ایدئولوژیک و دینی، هیچ منزلتی در اندیشۀ آنها ندارد و هیچ‌گاه مبنای معادلات و محاسبات‌شان قرار نمی‌گیرد. حال آن‌که انقلاب اسلامی - که در خارج از جهان معنایی تجدّد به‌وقوع پیوست و آن را به چالش طلبید - مفاهیم بدیعی چون انسان متعهّد و انسان مکتبی را عرضه کرد که حکایت از معیارانگاری شرایط اعتقادی و ایدئولوژیک داشت. ‌ 🌸کپی با ذکر بلامانع است. ╭═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╮      @CHadorhkaki ╰═━⊰🍃🌸🍃⊱━═╯