سلام چون خودم متاثر از فعل عزیزان شدم. دوس میداشتم با جزئیات براشون تعریف کنم. مورد اول) یه نیم‌ست گل برای خودم بود که بعد ده سال شوهرم تونست برام بخره. وقتی هم دومین فرزندمون بدنیا اومد برای ایشونم یه جفت گوشواره گل گرفت. مادروفرزندی ست بودیم ولی برای مواسات و اینکه تو روتین زندگی‌مون که بهش محتاج نبودیم، ازش گذشتیم. مورد دوم) یه نیم‌ست نقره بود که هدیه یکی از سالهای تولدم بود. درسته به ارزشمندی طلا نیست اما فکر کردیم در کنار کمک سایر خواهران و برادران میتونه زیاد بشه و درخور. مورد سوم) حلقه ازدواج خودمه! من که بخاطر شرایط فعلی‌م که بچه‌های قد نیم قد دارم و برای خاطر مساله طهارت، ازش استفاده نمیکنم... رواست آخه؟ بلااستفاده بمونه ولی اون سر دنیا مردم سختی بکشن؟ پس از اینم گذشتیم. دوتا پلاکارد وان‌یکاد که سر تولد هرکدوم از بچه‌ها بابام هدیه داده بود... اونا رو هم تقدیم کردیم. باشه صدقه سر بچه‌ها. اثر تکوینی خودشو میذاره... ان‌شاءالله خدا عنایت ویژه به بچه‌هامون کنه، بنده صالح خدا و یار بدردبخور امام زمان‌مون بشن... مورد چهارم) تابستونی، تولد بچه‌ها بود (محمدامین+خدیجه‌بانو+حیدرعلی) اقوام همسرم باهم پول گذاشتن اینو دادن. گفتیم باد آورده‌ست، میدیم بره برای جبهه مقاومت. شعر داریم: زحمتو بلبل کشیدو بوی گل را باد برد! اما مورد پنجم... این ماجرا داره. با مامانم صحبت کردم گفتم یه آیه داریم که هرگز به حقیقت نیکی نمی‌رسید مگر ازونچه که دوست میدارید انفاق کنید، فرداش مامانم اینارو داد ببریم اهدا. مورد ششم) از برنامه سمت‌خدا، موسسه حضرت خدیجه بخاطر اسم خدیجه‌بانو به دخترم هدیه داده بودن.