هدایت شده از حجاب وصال💫
نرسیده به در اتاق با شنیدن اسمم برگشتم به سمتش _نهال...این موهاتو بکن تو. با عجله دست بردم به روسریم و موهامو مرتب کردم. نوچی کرد و سرشو تکون داد _منظورم گیس شش متریته که انداختی بیرون. مسیح و سهیل دارن میان اینجا، خوش ندارم اینجوری جلوشون بگردی. _چشم ،میبندم بالا از زیر روسری بیرون نیاد. لقمه ای توی دهنش گذاشت و با نگاه عاشقش بدرقه ام کرد. هر چقدر نگاهش غیرتی تر میشد، علاقه ام بهش بیشتر میشد https://eitaa.com/joinchat/2170552385C0a48376672 عاشق باشه، غیرتی هم باشه😍❤️😍