⊹ଓ.-🌱
توی دفتر خاطراتش با نهایت بغض نوشته بود :
30 : 1 دقیقهی شب بود که
تکست سلامش توی نوتیف گوشیم خودنمایی کرد ؛
دقیقا بعد از ۱ ماه و ۳ روز ،
نمیدانستم این بشر قصد جانم را داشت یا چی !
جوابش را اینگونه دادم : ‹ سلام بفرمایید ›
و چشمانم را زومِ ایزتایپینگِ بالای صفحه کردم؛ نوشت : ‹ واقعا ببخشید اشتباه شد ›
و من به یک باره فهمیدم جهنم چیست .🥲🫶🏻🫀