صبـ🌤ـح چون خونی تازه در رگهای زمین دویده است و من سرشـارم از این طراوت... هوای رقیق سحرگاه؛ در سرم پیچیده است... خـ☀️ـدایا! در این صبح لبریز، مرا با اشراقی از نور بیامیز و چشم هایم را از خواب غلیظِ فراموشی رها کن... تا با دیده‌ی جان، نشانه‌هایت را بنگرم... @Nabzghalam