اگر چه به اشتباه او را که وظیفه خون رسانی دارد سمبل عشق میپندارند ولی در حقیقت، دل، لطیفه ای خدایی است که اساسا فاقد حجم و جرم است و در سویدای وجود آدمی است و او مرکز لطافت و عشق است و محبت از آن نشات دارد و دوستی از سرچشمه او جاری میشود و شدت در محبت را عشق میدانند که در وجود آدمی میپیچد و او را به کنه مهربانی مرتبط میسازد.
به عبارت مذکور قلب اهمیت فیزیولوژیکی دارد و همراه با مغز اگر نباشند؛ هستی نیست! ولی این قلب که گاهی با تیری آن را خدشه میزنند و قطرات خون از آن میچکد اصلا هیچ شباهتی به دل ندارد که دل ریشه در احساس خداداد دارد و محبت ارمغانی از عرش الهی بر وجود انسان است.
و اما تاسف آنجاست که دوستیهای سرد و ارتباطهای خیابانی و رنگهای ساختگی و وابستگیهای تصنعی در قالب عشق معرفی میشود و دنیایی از افسوس را در پی دارد که این عشق با آن ابهت آسمانی فقط در لفظ مشترکند.
کاش واقعیت عشق بر دلها، چراغ افروزد.
سیدرضا جزءمومنی@Damghan_nama_ir