🌺🍃🍃✨🕊✨🍃🍃🌺 آقامیثم تعریف میکرد که یه روز در حال برگشت از سرکار به سمت منزل سوار تاکسی میشه داخل تاکسی یه خانمی کنارش نشسته بوده و‌ظاهرا زیادی راحت بوده ....😞 میثم هم میبینه اوضاع یه خرده داره ناجور میشه و‌معذب میشه و یه فکری به سرش میزنه،گوشیشو درمیاره و یه زنگ میزنه به خواهرش و.... یکی از بهترین خاطرات شهدا که خوندم واقعا عالیه ...🌹 شادی روح پاکشون در پناه خدا @darolghoranfatemion 🌺🍃🍃✨🕊✨🍃🍃🌺