💚 بن مسعود نقل می‌کند: یک عربی آمد می‌خواست با صحبت کند ابهت پیغمبر او را گرفت و شروع کرد به لرزیدن. خوب واقعاً پیغمبر ابهت معنوی داشت روح بلند الهی داشت شروع به لرزیدن کرد و به لکنت افتاد پیغمبر فوری بغلش کرد فرمود برادرم هَوِّن علَيكَ فإنّي لَستُ بمَلِكٍ ؛راحت باش من که پادشاه نیستم چرا اینجوری شدی؟ من یک عبدی هستم كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَد، من کسی هستم که مادرم همان غذای نیم خورده را می آورد با هم می خوردیم مثل بقیه مردم همان جور هستم . 📚 سلمان یک مرتبه آمد خدمت پیغمبر چون سلمان در ایران بود رسم پادشاهان را دیده بود در ایران که چه جلال و جبروت ظاهری برای خودشان درست کرده بودند یک مرتبه با بلال آمدند خدمت پیغمبر تا رسید به پیغمبر سلمان به پای پیغمبر افتاد فوری پیغمبر بلندش کرد فرمود: چه کار می کنی چرا اینجوری می کنی؟ کاری که دیگران با سلاطین و پادشاهان می‌کنند با من نکن أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ الْعَبْدُ، و همان جا که بندگان خدا می نشینند من هم می نشینم همان جور که می خورند من هم می خورم.💚🍃 🔴اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد.👇👇 @Darolghoranfatemion