⚫️ای امّ البنين! ندیدی که چه دیدم وقتی حضرت زینب ع به مدینه رسید به خانه برادرشان حضرت سیدالشهدا ع آمدند. لا تَكادُ تَحمِلُها رِجْلاها از شدت غصه، زانوان حضرت، یارای حرکت نداشت. در آن هنگام، حضرت ام البنین ع آمد و زینب ع را در بغل کرد و فریاد میزد : وَا وَلَداه... وا حسيناه... بعد از آنکه کمی آرام گرفتند، ام‌البنین ع اشک ها را از صورت زینب ع پاک کرد و ناگهان بغض، راه گلویش را بست و عرض کرد: سَيّدَتي يا زينبُ أراكِ وقد ضَعُفَ بَدنَكِ و أصفَرَّ وَجهَكِ، وأسرَعَ الشيبُ إلىٰ رَأسِكِ؟! ▪️ای سروَر من! می‌بینم که بدنتان ضعیف و رویتان زرد شده ؛ چه زود مویتان سفید و پیری به سراغ تان آمد؟! زینب ع خطاب به ام البنین ع فرمود: لَقَد شَیَّبَتْنِی المَصَائِب. ▪️مصیبت های سنگینی که دیدم، مرا پیر کرده است... الشجیه،تاج‌الدین، ص ۷۵ 🇵🇸 ╔══❖•°⚫️ °•❖══╗ https://eitaa.com/Darseakhlaq ╚══❖•°⚫️ °•❖══╝