#دلبری_های_دختر_ایرونی
#قسمت_ششم
شب همه خوابیدیم و صبح من از همه زودتر بیدار شدم و یکم اینور اونورو نگاه کردم ولی حوصلم اساسی سر رفته بود پاشدم و رفتم توی باغ. کنار استخر بزرگ خوابیدم عاشق بوی چمنها بودم... واقعا محشر بود داشتم حال میکردم که یه چیز سیخ مثل چوب رفت تو بینیام، فکر کردم که مگیه :میشه اینقدر کرم نریزی؟ اما در جواب صدای مردونه ای اومد :سلام جوجو......
از جام پریدم و سر جام نشستم : وای تویی............. !!! باز به فارسی ولی با لهجه شیرینی گفت :پ ن پ
خندم گرفت.... :حوصلم سر رفته بود اومدم اینجا گفتم یکم..... انگشتشو گذاشت روی لبم :وای نگو که قراره با وراجیت مخمو سالاد کنی با دست دیگش دست کرد توی جیبش و یه چیزی شبیه به شکلات که وسطش بیسکویت بود بهم داد :بیا این تولید جدیدمونه حتی خودم نخوردمش این اولیشه آوردم تو بخوری مثل بچه ها خوشحال شدم دستمو بردم که شکالتو بگیرم اما محکم گرفتش و دستشو از جلوی دهنم
ورداشت،
:یه بوس میدی
:بدو بدو بدو ......تولید کارخونتم میرم از سوپر مارکت سرخیابون میخرم :باشه پس من میرم :پررو فکر کردی چی!
داشت میرفت اما یهو برگشت که منو غافلگیر کنه و ببوستم که من هولش دادم تو آب استخر و اونو هم نامردی نکرد و منو هم بزور برد تو استخر و دوتایی مثل احمقا افتادیم تو آب خدا رو شکر هنوز آفتاب طلوع نکرده بود و ساعت 4 صبح بود تقلا کردم :ولم کن دیوونه..... :ولت نمیکنم .....دوست دارم بغلت کنم :بغلم کنی؟ بدو بدو بدو.... منو محکم تر در آغوشش گرفت هردو خیس خیس شده بودیم ......صورتامون جلوی هم بود تا بحال با یه مرد هیچوقت از نزدیک فیس توفیس نبودیم بهم خندید :میدونی به تو نسبت به بقیه یه احساسی دارم :اوال دستتاتو از دور کمر من باز کن بذار برم ..... بدشم به هر چهارتای دیگه هم اینو میگی ...... با یه دستش چونمو گرفت و لمس کرد:خوب آره.....چون به همتون یه حس خاصی دارم .....البته جز به مگی ..... با این حرفش خیلی جا خوردم :اگه دقت کنی اون از همه ما بیشتر دوستت داره... :مهم اینه که من کیو دوست دارم اون دختره شدیدا ماسته ...... لوس و رمانتیک تو روحیه ی همه من تو رو بیشتر دوست دارم و البته تو قیافه هم از بقیه یه سرو گردن سرتری..... ولی خب....دیگه اون به هنر خودت بستگی داره که بتونی عاشقم کنی یا نه :باشه .....وایسا تا عاشقت کنم.... ولی رو مگی فکر کن :باشه وایسا تا فکر کنم..... واو دختر چه استیل خفنی داری :دیگه داری خطرناک میشی... خواهشا دستاتو باز کن تا برم :گونمو ببوس اول خیلی فکر کردم ولی دیدم اون ول کن نیست خیلی سریع گونشو بوسیدم واونم ولم کرد بالای استخر وایسادم و آب موهامو چلوندم: اه اه بدترین بوسی بود که تو عمرم داشتم ..... و بعد عق زدم با چشمهای خمارش نگام کرد داشتم میرفتم که با حرفش وایسادم :اون درختو میبینی . روزی رو میبینم که وایسی پشتش و برام گریه کنی . خندیدم و گفتم :باشه باشه و بسرعت تند رفتم اما هنگام برگشتن چیز خوبی ندیدم .....مگی مگی پشت پنجره بود وای واقعا بد شد .... حالا راجع به من چی فکر میکنه!اخماش تو هم بود و با ناراحتی و غضه به من نگاه میکرد دوییدم و رفتم تو خودش درو برام باز کرد با کنایه گفت: آب بازی تون خوش گذشت یا بهتر بگم عشق بازیتون!
صورتشو تو دستام گرفتم: مگی این حرفو نزن بذار برات توضیح بدمم بخدا داری بد فکر میکنی با چشمای پر از اشکش روی کاناپه نشست و گفت :اینور دوربین نداره بیا اینجا رفتم و کنارش نشستم :ببین این توله سگ قفل کرده رو من ..... من خوابم نمیبرد رفتم کنار آب نشستم اینم اومد اونجا کرم ریختن ...... و بعد هم پرتم کرد تو آب و گیر داد که اگه بخوای بذارم بری باید منو ببوسی منم مجبور شدم چون شرایط داشت خطرناک میشداما یه چیزی راجع به تو هم باهاش حرف زدم اون گفت که همتون فعلا واسه من یکی هستید و به هنر خودتون بستگی داره سکوت کرد و اشکاشو پاک کرد تو واقعا فکر میکنی من بدوستی 12 سالمون خیانت میکنم خندید انگار اینکه فکر میکرد اون هم یه شانس داره خوشحالش میکرد :ببین اگه ولگا هم بجای من بود یا میمی یا الیشیا یا تو با همتون همین کارو میکرد....... عزیزم گریه نکن حرفم به نظرش منطقی اومد و گریه رو بس کرد مگی :کمکم کن مهرسا خواهش میکنم....من عاشقش شدم اگه بهش نرسم واقعا میمیرم من پول دارم ولی بغیر از اون هیچیی ندارم عین بجه ای که مامان باباش بهش پول بدن و بگن حق نداری چیزی بخری با تاسف بهش نگاه کردم :اوه عزیزم من درستش میکنم.... بسپار به من توی بغل من نیم ساعتی آروم شد..... و بعدکنار همخوابیدیم تا اینکه صدای بلند گو اومد ......
:جیگرا گروه فیلم برداری اومده مسابقه ی شفاهی آغاز شد لباسهای خوشگلتونو بپوشید و بیاید آمفی تأتر .....
ادامه دارد....