صبح روز بعد با نوازش مگی بیدار شدم : هوی جیگر پاشو بیا بریم..... مسابقه دوم شروع شد، مطمئنم این یکی رو میبری، با تعجب نگاش کردم :به این زودی؟ :زود نیست که ساعت 12 تو دیر بیدار شدی پاشو یه عربی برقص تا حال کنیم ..... عاشق رقصیدن بودم با مگی رفتیم پیش بقیه بچه ها که تویه اتاق داشتن لباس مورد نظرشونو انتخاب میکردن :مگی من هنوز صورتمم نشستم .... :به نظرم این لباس مسی رنگه خیلی بهت میاد : آره، رنگشو دوست دارم ..... خوشکله .... من عاشق لباس عربیم...... این نقاب رو ببین.... وای محشره :تو چی :من هیپ هاپ میرقصم. هرکسی لباسی رو انتخاب کرد و رفت سوی خودش .... من لباسو برداشتم و رفتم سراغ یه میز توالت که توی اتاق گریم بود ..... حسابی آرایش کردم .... مثل عربا خط چشم غلیظی کشیدم و لباس رو پوشیدم هیکلمو عالی نشون میداد عاشق خودم شده بودم توی آیینه واسه خودم عشوه اومدم و بوس فرستادم :کیه که تو رو نخواد آخه مگی: خوبه خوبه اعتماد به سقف :اوه تو اینجایی وای چقد خوشکل شدی جیگر.... :نه به خوشگلی بعضیا ..... :بدو بابا..... بیا بند لباسمو برام ببند اومد پشتم و بند لباس رو برام بست :چقد رنگش به رنگ پوستت و چشات میاد.... عجب هیکلی داری کثافت من بدبخت عین یه غاز گردن دراز لاغرم :چاق میشی. ولگا اومد تو و چشاش با دیدن من گرد شد ولی نخواست بروی خودش بیاره خیلی بی تفاوت پرسید :اوه میخوای رقص عربی انجام بدی؟ :اوهوم توچی :من هیچی..... رقص هات..... رقصی که آب از لبو لوچه‌ی عشقم راه بندازه....... بذار عروسی کنیم یکاری میکنم نتونه یه ساعت ازم جداشه مگی با عصبانیت بند لباس منو محکم کرد و با خشم بهش نگاه کرد :اونوقت ما هم بوقیم؟ :نه عزیزم .... شما سیاه لشگرید :دست مگی رو گرفتم و از جلوش رد شدم البته با یه پوزخند درست و حسابی، اونور الیشیا و می می نشسته بودن و الیشیا موهای می می رو میبافت با دیدن من نگاهش جاموند :وای دختر چی شدی ،می می :همه آسیایی‌ها خوشگلن، ولگا: البته نه زیباتر از باربی‌های اروپایی. زنگ به صدا دراومد و ما به سالن رفتیم .... به نوبت وایسادیم تا رقصمون رو درمقابل دوربین نشون بدیم ..... الیشیا اول رفت و یه رقص محلی افریقایی رو به نمایش گذاشت .... قشنگ بود اما بیشتر به یه نمایش درام شبیه بود تا رقص و حوصله سر بر و حتی مجری هم اینو اعلام کرد اما دنیل فقط با سکوت و اخم تشویقش کرد نفر بعدی ..... ولگا بود که یه رقص به قول خودش هات رو نمایش میداد که واقعا واسه مردها خطرناک بود اون حرکات واقعا ناجور بود به خصوص با اون لباسی که سر جمع.... نیم متر هم نبود تقریبا لباس زیر زنونه‌ای بود که ..... تور از اینور اونورش آویزون بود و به رنگ یاسی بود نمیدونم چرا حسادتم گل کرد ..... دلم نمیخواست هیشکی از من سرتر باشه .... شایدم... هیچی... مجری :واییییییییییییییی....... اون مثل حوری میمونه با تورش و اون هیکلش... دنیل نظر تو چیه؟ دنیل لبخندی رو به دوربین زد :خوب .... محشره نفر سوم می می بود رفت توی صحنه و رقص فانتزی و لوسی رو انجام داد که به نظرم بدترین رقصی بود که دیده بودم حیف اون آرایش زیبای روی صورتش ..... و اما مگی..... با لباس اسپانیایی قرمز رنگ با اون دامن بلند تیکه تیکه قشنگ بود..... دانیل عرق ملی‌اش گل کرد و به احترامش ایستاد. مجری: چه چیزی تو رو به وجد آورده دنیل؟ دنیل دستشو مشت کرد و به هوا برد :زنده باد ..... زنده باد .....اسپانیا و رفت جلو و مگی رو بوسید. مجری: خوب و حالا آخرین و محبوبترین عضو این گروه رقیب..... مهرسا..... از نظر دوستان فیس بوکی. اون محبوبتر از همه و زیباتر از همه اس .... نمیدونم چرا استرس داشتم به صحنه که رفتم همه حاضرین جز ولگا برام دست زدن ..... مجری: از لباسش معلومه که میخواد برامون عربی برقصه وای با اون لباس که معرک اس ..... دنیل خیلی خوب رم زوم کرده بود حرفای دیروزش چنان عصبیم کرده بود که دلم واقعا میخواست که عاشق خودم بکنمش و بعد بزنم به چاک...... رقصو شروع کردم مثل یه مار به بدنم پیچ و تاب میدادم .... درست مثل یه مار...... همه ساکت بودن انگار حتی نفس هم نمیکشیدن ... و من مسلط‌تر از همیشه بکارم. نگاهم مدام به دنیل بود و وسط رقصم براش بوسه ای فرستادم ..... حسادت ولگا از دور پیدا بود از دور دیدم که تور لباسشو تو دستاش فشار میده اون لرزش اندام اون پیچ و تاب ها کار خودشو کرده بود همه حسابی کف زدن...... دانیل اومد جلو بدون هیچ حرفی روبروم وایساد و به چشمام نگاه کرد دوباره همه ساکت شدن دنیل نقاب رو از چهرم برداشت به وضوح لرزش لبها و پلکشو حس میکردم دستای خودمم میلرزید. مجری: زیباترین رقص و رقصنده‌ای که به جرأت ندیده بودم ... آقای سیمپسون بفرمایید ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌