گوشیو روم قطع کرد اون موقع کامپیوتر نداشتم که چک کنم ولی بدجوری کنجکاو بودم ولی تصمیم گرفتم سرم به غذا گرم باشه تا سرفرصت برم سراغ فیس بوک برنامه......داشتم کبابا رو آماده میکردم :بیا تو، با خودم فکر کردم که مگی و حتما اومده معذرت خواهی کنه و فهمیده مثل همیشه زود تصمیم گرفته ... اما دنیل بود با اون لبخند قشنگ و دلبرانش :سالم عشق من :تو اینجایی..... اومد کنارم وایساد و غذاهای رنگارنگو رو میز دید :میدونی اصلا واسه چی این برنامه رو ترتیب دادم؟ :جدیدا زیاد فارسی حرف میزنی :چون که دلم واسه غذاهای ایرانی تنگ شده بود..... اومممممممم کباب کوبیده نه؟ :خیلی شکمویی.... میتونی یه اینترنت واسم جور کنی؟ اومد پشتم و دستشو دور کمرم انداخت.... آره عزیزم چرا که نه ...... چیه خبر عکسا به گوش تو هم رسیده! پس قضیه جدی بود :آره آخه مگی گفت .... نمیدونم چرا چن وقته مگی با من بد شده .... :خوب حق داره منم اگه به جای اون بودم با تو بد میشدم .... تو واقعا زرنگی و فقط بلدی خودتو خوب نشون بدی ...... تو واقعا شیطونو درس میدی. دستشو پس زدمو گفتم :ینی چی؟ خندید :ینی تو عکسا رو ندیدی نه ؟ :نه چرا باید دیده باشم ..... اصلا کدوم عکسا مگه من اینترنت داشتم که .... :ینی تو میخوای بگی اون عکسارو خودت توی فیس بوک نذاشتی نه ؟ :همین الان ..... یه کامپیوتر برام جور کن :خوب تو که عاشقم شدی چرا نمیگی.... مگی بهم گفت که قضیه تو و اون چیه ..... تو قرار بوده به اون کمک کنی و حالا خودت شدی رقیبش بذار مسابقه امروز بگذره .... عصر بیا تو اتاقم و از کامپیوتر من استفاده کن ..... :نمیتونم شما دارید منو متهم میکنید بعد توقع دارید بشینم اینجا سفره آرایی..... گونمو بوسید و گفت :نه من تو رو متهم نمیکنم تو فقط میخواستی به من برسی :نه اصلا تو واسم اهمیتی نداری من فقط پول میخوام..... چون بهش نیاز دارم :عصر بیا پیشم یادت نره. پلاستیک مشکی رو گذاشت روی کابینت :اینم رب انار .... من نمیدونم اینجا چجوری باید برات رب انار پیدا میکردم اینو از شیدا گرفتم .... جالبه دوباره ازم میخواست با هم باشیم ولی من گفتم ..... من گفتم یه فرشته رو پیدا کردم که دوسش دارم :حتما اون دختره‌ی چشم سبز دهن گشاد :نه .... یکی که مثل خودم عاشقه ولی غرورش اجازه نمیده سعی نکن از زیر زبونم حرف بکشی.... ابدا..... دوساعت وقت داری ..... عطر بزن بوی پیاز داغ میدی، دستمو مشت کردم که بزنمش ...... که دستمو رو هوا گرفت.... :چطور دلت میاد انقد خشن باشی با من .... دستمو بوسید و با لبخند بیرون رفت امروز همه دیوونه شدن ..... همه دیوونه شدن ..... چیزی به شروع مسابقه نمونده بود ..... غذا ها رو به زیباترین شکل ممکن زینت دادم و روی میز مربوط به خودم گذاشتم ..... الیشیا: سلام هی چه بوهای خوبی راه انداختی.... سلام جیگر چقد خوشگل شدی، تقریبا یه دو دستگی ایجاد شده بود منو الیشیا و ولگا و مگی.... یه گروه طعم شناس و آشپز اومده بودن برای رای دادن دنیل نشت وسط اونا و مجری برنامه رو آغاز کرد.... بعد از مقدمات از همه‌ی غذاها برای دنیل و بقیه بردن و از ما نیم ساعت وقت خواستن ..... تا رای بدن و نفر بعدی رو بیرون کنن مجری: خوب بینندگان عزیز و حالا نمایش آرا...... و فردی که باید با ما خداحافظی کنه. جس نظرتو اعلام کن :غذاها اصلا در یک سطح نبودن به نظرم غذای مهرسا عالی بود محشر بود....... ولی بقیه همه سطح پایینی داشت من تا بحال غذای ایرانی نخورده بودم و لی حتما بعد از این برنامه یه سری میزنم .... شیخ محمود :منم با جس موافقم .... با این تفاوت که چون ایران نزدیک ماست من غذاهاشونو امتحان کردم و عاشقشونم رای منم مهرسا است. کیم: من با غذای ولگا حال کردم چون عادت ندارم غذای چرب و سنگین بخورم و غذای گیاهی رو ترجیح میدم. همه رای رو صادر کردن ..... بجز دنیل. دنیل :من عاشق غذای ایرانیم ولی الان علاقم دو صد برابر شد .... منم به مهرسا رای میدم با غذاش به قول ایرانیا نمک گیرم کرد بد جور...... مجری دست زد و گفت: پس دیگه ادامه مسابقه چه معنی داره ..... مخصوصا اینکه کشف شده بین شما یه رابطه عاطفی هم بوجود اومده... من میخوام سر خود چندتا از این عکسا رو برای طرفدارا به نمایش بذارم... دنیل خندید و با سر خم کردن اجازه رود داد :وای.... باورم نمیشه عکسای ما توی استخر ... اون روز تو جنگل در حال بوسیدن هم شرم آور بود ....... آب شدم دنیل: البته باز هم چیزی معلوم نیست.... من با همه تا اینجا پیش رفتم :از اسن حرفش حالم بهم خورد، مگی بهم نگاه کرد و تمام نفرتشو با همون یه نگاه کادو پیچ شده تحویلم داد همه دست زدن مجری :والبته طرفدارای مهرسا توی نظرسنجی فیس بوک از همه بیشتره ... همه دوباره دست زدن مجری: خوب دیگه بریم سراغ بازنده امروز چون منم دوست دارم زودتر برم پشت صحنه و از اون غذاها بچشم .... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌