من چطور می تونم فرار کنم… بعدشم دلم میاد تو رو ول کنم…… تازه تو رو پیدا کردممحمودی – راست می گی-اره راست می گم حالا پا میشی؟محمودی – یادت باشه قول دادی- اره عزیزم یادمهاروم از روم تکون خورد و خودشو کشید کنار نفسم بالا امد خواستم سریع در برم که جلدی دستمو چسبید محمودی – دیدی داشتی فرار می کردی -نه فدات شم کدوم فرار……… خواستم پرده رو بندازم که به بیرون دید نداشته باشه محمودی – اه پس زود باش اهو خوشگله-باشه عزیزم اروم باش در قفل بود………. طبقه دوم هم بودم…….. با یه غول بیابونی هم در افتاده بودمچشامو بستم و تمرکز کردم برای یه بارم شده تو زندگی درست فکر کن…… بذار شهاب بفهمه تو خنگ نیستی یادم امد که کلیدو انداخته تو جیبش ولی کتش انور نزدیک در بود…. اگه می رفتم می فهمید و دیگه بهم اعتماد نمی کرد و ممکن بود دیگه بهم فرصت کاری رو نده محمودی – چی شد چرا نمیای قربون اون لبای نازت بیا دیگه- باشه عزیزم الان میاماروم بالای سرش رفتم -اول می خوای یه بازی کنیم و بعد خوش بگذرونیممحمودی – نه حوصله بازی ندارم-بازیش خیلی خوبه…… کافیه تو چشاتو ببندی و با لبخند بگی سیبمحمودی – بعدش چی میشه -بعدش یه سیب خوشگل میاد رو لباتمحمودی – ای جان چه بازیه با حالی باشه فقط طولش ندیا محمودی چشاشو بست و با یه لبخند حال بهم زن گفت سیب چشم چرخوندم چشمم افتاد به اباژور کنار تخت محمودی – کو این سیب ژاله جونم-عزیزم از ته دل بگو سیبمحمودی – باشه شیطونم سیــــــــــــــبتوی یه چشم بهم زدن اباژورو برداشتم محکم کوبیدم رو سرش انگار زمان متوقف شده و نمی تونم نفس بکشم به دستم نگاه کردم که اباژور تو دستم بود و از سر محمودی خون می یومد شروع کردم به نفس زدن من …. من کشتمش من کشتمش ……چرا به حرف شهاب گوش نکردم و از جام تکون خوردم شهاب کجایی ………….من ادم کشتم اباژورو ول کردم و به طرف در دویدم ولی در قفل بود به کت افتاده رو زمین نگاه کردم برشداشتم و گشتمش …….کیلدو پیدا کردم دستام می لرزید …… اشک بود که از چشام می بارید درو اروم باز کردم از اتاق زدم بیرون کسی تو راهرو نبود به پله ها نزدیک شدم از اون بالا توی سالونو نگاه کردم خبری از شهاب نبود همه داشتن خوش می گذروندن و کسی از غیبت محمودی خبر دار نشده بود خوب می رم پایین و بدون جلب توجه وسایلمو بر می دارم و فرار می کنم ولی من یه ادم کشتم…………. وای سرم داره می ترکه حالم بده پامو رو اولین پله گذاشتم که یادم امد تو اون اتاق چشمم به یه لپ تاپ خورده بود شاید سوئیچ اونجا باشه محمودی مرده من می ترسم برم تو اون اتاق …. بین رفتن و موندن مونده بودم که یادم امد من و شهاب برای اون سوئیچ امده بودیم نه برای چیز دیگه ای …….. با گریه سریع خودمو به اتاق رسوندم و شروع به گشتن کردن سریع لپ تاپو روشن کردم …….. دوباره تمام جیبای کتشو گشتم ولی خبری نبود ……تمام کشوها رو گشتم اونجا هم نبود …..پشت قاب ……. رو میز ….کمد…… زیر تخت همه جا رو گشتم پس کجاست به هیکل محمودی نگاه کردم جرات نزدیک شدن بهشو نداشتم شاید تو جیب شلوارش باشه اون مرده من می ترسم …………برو برو به خاطر شهاب برو اروم به جسم بی جون محمودی نزدیک شدم چند بار با نوک انگشت بهش دست زدم ولی تکون نخور جرات پیدا کردم و جیب پیرهنشو گشتم اونجا که هیچی……. دست کردم تو جیب شلوار ..دستم خورد به یه چیزی باید خودش باشه . وقتی دستمو بیرون کشیدم و مشتمو باز کردم یه فلش دیدم تمام ارایشم بهم ریخته بود . فلشو به لپ تاپ زدم دقیقا همون چیزی بود که دنبالش بودیم …. برگشتم به محمودی نگاه کردم بی جون رو تخت افتاده بود – تقصیر خودت بود…….. نباید اینکارو می کردی…… تقصیر خودت بود بازم گریه ام گرفته بود فلشو تو دستم دوباره مشت کردم وسط اتاق وایستاده بودم مستاصل بودم دستامو گذاشتم رو صورتم و همون وسط رو زانوهام نشستم و شروع کردم به گریه کردن حسابی کم اورده بودم . چرا این اتفاقا افتاد…. قرار نبود اینطوری بشه اشکامو با دامن لباسم پاک کردم بینیمو کشیدم بالا و بلند شدم و برگشتم که از اتاق بزنم بیرون خوردم به یه نفر نفسم بند امد نزدیک بود غش کنم…….. اما تو اوج نا باوری شهاب بود . که جلوم وایستاده بود. چشمش افتاد به محمودی و دوباره به من نگاه کرد شهاب …………….شهاب………. من اونو کشتمش….. اون دیگه نفس نمی کشه اون مرده……. من ادم کشتم ……..تقصیر خودش بود ……. باور کن من ادم کش نیستم……… من فقط … فقط از خودم دفاع کردم گریه ام به هق هق تبدیل شده بود اروم به طرفم امد و منو کشید تو بغلش شهاب- هی اروم باش اروم – شهاب من کشتمش …….. کشتمش شهاب- اروم باش بذار ببینم چی شده سرم رو سینه اش بود و گریه می کردم شهاب- ژاله اروم باش …الان همه رو با گریه هات می ریزی تو اتاق منو اروم از خودش جدا کرد و به طرف محمودی رفت… انگشتشو گذاشت رو گردن محمودی دوباره مچ دستش گرفت و اخرم سرشو گذاشت رو سینه محمودی به جای ضربه ای که رو سر محمودی کاشته بودم نگاه کرد .