داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 💕🌸💕 🌸💕 @Dastanvpand 💕 📚داستان واقعی و آموزنده بنام ‍ #داستان_پندآموز_ازدواج_با_همس
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 💕🌸💕 🌸💕 @Dastanvpand 💕 📚داستان واقعی و آموزنده بنام ‍ 🌸🍃 قسمت سوم ازدواج من و منیره ، کمر برادرم را شکست پس از آن که علیرضا همسرش را طلاق داد سر خودش را با کتاب و مطالعه سرگرم کرد و تصمیم گرفت به طور ضمن خدمت ادامه تحصیل بدهد. 🌸🍃من هم دلم خیلی برای او می سوخت و با خواهر همسرش قطع ارتباط کردم . اما هنوز یک ماه نگذشته بود که متوجه شدم منیره با عبور از جلوی مغازه ام مرا زیر نظر دارد . یک روز با احساس بدی که نسبت به او پیدا کرده بودم از مغازه بیرون آمدم تا با چند حرف رکیک، خجالتش بدهم و همین کار راهم کردم. منیره با شنیدن حرف هایم به گریه افتاد و داخل مغازه ام آمد. او در حالی که به چشمانم زل زده بود کمی درد دل کرد . 🌸🍃هر چه سرم را پایین انداختم تا به چشم هایش نگاه نکنم نتوانستم اسب سرکش هوس های پلیدم را کنترل کنم .متاسفانه آن روز،یکی دو ساعت با منیره صحبت کردم . او بیشتر از این که با سخنانش مرا تحت تاثیر حرف هایش قرار دهد بانگاه تحریک کننده اش فریبم دادو عقل و منطق را زیر پا گذاشتم . از آن روز به بعد رابطه عاطفی من و منیره عمیق شد تا جایی که پس از گذشت حدود شش ماه با هم قرار ازدواج گذاشتیم و من بدون رضایت خانواده ام کت و شلوار دامادی پوشیدم و او را به عقد خودم در آوردم. ازدواج من و منیره ، کمر علیرضا را شکست و او انتقالی گرفت و همراه مادر پیرم از شهر خودمان به تهران رفت . 🌸🍃من نیز با خانه ای که برادرم به عنوان مهریه به منیره داده بود و مغازه ای که با کمک او راه انداخته بودم زندگی نکبت باری را آغاز کردم اما این پیوند شوم در لجنزار فساد و خیانت از هم گسست و در مدت کوتاهی فهمیدم چه حماقت و اشتباه بزرگی کرده ام. منیره با مردی غریبه ارتباط مخفیانه داشت و با اطلاع از این موضوع نتوانستم خودم را کنترل کنم و تا جایی که می توانستم او را کتک زدم و با چاقو زخمی اش کردم. 🌸🍃ادامه دارد◀️◀️◀️ 📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند 💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕 @Dastanvpand @Dastanvpand @Dastanvpand @Dastanvpand 💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕