🚩 ببین اون ۲تا دوستایرکسانام هستنا مانی باشه باشه تو آثار جرم و از بین ببر اینو گفت و دویید طرفدر راهرو منم از تویه کشو یه کیسه زباله در آوردم و اومدم مایه دلمه رو بریزم توشکه دیدم همه چسبیده ته قابلمه هرکاری کردم ته قابلمه پاک نشد مجبور شدم قابلمه روهم وردارم و بذارم دم در حالا چه جوری بردم که عمه نفهمه خدا میدونه کارم کهتموم شد ۱۰ دقیقه بعدش رکسانا و مریم و سارا برگشتن خونه بعد سلام و احوالپرسی واین چیزا رکسانا رفت سر یخچال که مایه دلمه رو دربیاره منم به هوای اینکه کمی هوابخورم رفتم تو حیاط حالا هی ساعت رو نگاه میکنم و تو دلم به مانی فحش میدم که یهخرده بعد زنگ درو زدن و از تو خونه درواکردن و مانی با هفت هشت ده پرس چلو کباباومد تا منو دید گفت تو حیاط چیکار میکنی تبعیدت کردن گم شو با این درسآشپزیت تموم مایه دلمه ها چسبیده بود ته قابلمه مانی خب چیکارشون کردی چیکارشون میکردم با قابلمه گذاشتمشون دم در مانی قابلمه به اون با شکوهی روگذاشتی دم در آخه هرکاری کردم تهش کنده نشد مانی حالا کجا گذاشتی اون گوشه که معلوم نباشه مانیزود رفت و قابلمه رو ورداشت آورد و گذاشت گوشه حیاط و دوتایی رفتیم تو خونه و تارسید یه سلام و احوالپرسی با مریم و سارا کرد که عمه م با تعجب گفت اینا چیهعمه مانی عمه جون انقدر دلمون سوخت عمه دل دشمنت بسوزه عمه مگه چیشده مانی تموم مایه دلمه ها رو ریختیم تو بادمجونا و گوجه ها و فلفل آ اومدیمبذاریمشون تو یخچال که پامون گرفت به این صندلی وامونده و همه پخش زمین شد مجبوریرفتم و غذا از بیرون گرفتم عمه فدای سرتون چرا رفتی غذا گرفتی همینجا یه چیزیدرست میکردیم خب می اومدی به من میگفتی یه کاریش میکردیم مانی حالا ولش کنین منبه بادمجونم حساسیت دارم بیبین الان چلوکبابا یخ میکنه رکسانا زود چلو کبابا رواز مانی گرفت و برد تو آشپزخونه و من ومانی م با عمه رفتیم مهمونخونه و ۱۰ دقیقهبعد رکسانا اومد و صدامون کرد ماهام بلند شدیم و رفتیم تو یه اتاق دیگه که میزناهار خوری بود ۳تایی خیلی قشنگ میزرو چیده بودن نشستیم و شروع کردیم به خوردن کهمزیم گفت بوی سوختنی می اومد مانی آره آره بیرونم می اومد انگار دارن قیر آبمیکنن عمه دلمه ها کجا ریخت زمین باید خوب پاکش کنیم که مورچه جمع نشه مانیخودمون حسابی پاکش کردیم عمه با چی مانی با دستامون دیگه بعدشم دستمال کاغذیرو خیس کردیم و حسابی جاش و پاک کردیم عمه خدا منو مرگ بده حالا یه روز اومدیناینجا و این همه کار کردین مانی فدای سرتون کار مال مرده دیگه بخورین یخمیکنه دوباره شروع کردیم به خوردن اما من دیدم رکسانا هیچی نمیگه و ناراحته یهآن فکری رفت تو ذهنم اما هیچی نگفتم تا غذا تموم شد و من و مانی و عمه رفتیم تومهمونخونه و رکسانا اینام شروع کردن به جمع کردن میز ده دقیقه یه ربع بعدش مریمبرامون چای اورد و کمی بعد سارا و رکسانام اومدن تو مهمونخونه و نشستن مانی شروعکرد به حرف زدن و سر به سر عمه گداشتن و عمه م غش و ریسه رفته بود اما اونای دیگهفقط لبخند میزدن فهمیدم که حدسم درسته دلم میخواست یه جوری رکسانا رو ببرم بیرون وجریان رو براش تعریف کنم برای همین بهش گفتم ببخشین رکسانا خانم دستشویی کجاست تا رکسانا اومد حرف بزنه مانی گفت همونجا که امروز دم درش واستاده بودیم وداشتیم تصمیم میگرفتیم که ناهار چی بخوریم همه شروع کردن به خندیدن یه چپ چپ بهشنگاه کردم و از جام بلند شدم و به رکسانا گفتم میشه نشونم بدین تا رکسانا خواستاز جاش بلند شه که مانی زودتر بلند شد و همونجور که می اومد طرف من گفت بازداشت یه دقیقه به ما خوش میگذشت و تو توالتت گرفت بیا بهت نشونش بدن ببینم این نوعتوالت رو میپسندی یا نه یه چپ چپ بهش نگاه کردم و از مهمونخونه رفتم بیرون اونمهمونجور که حرف میزد اومد دنبالم مانی توالت کاملا چینی یه با کف سرامیک احیانابا دوتا شیر آب سرد و گرم امیدوارم مورد قبولتون واقع بشه تا اومد بیرون بازوشرو گرفتم و کشیدم وسط هال و بهش گفتم همه ش شوخی کن آ مانی یعنی چی حالیتنیس اینا بهشون برخورده مانی کی آ رکسانا اینا مانی چی بهشونبرخورده چلو کباب گرفتیم مانی یعنی میخوان پولش رو بهمون بدن تو چراامروز اینطوری شدی مانی به جون تو نمیدونم چی میگی بابا رکسانا چون مسلموننیس فکر میکنه ما نخواستیم از غذایی که درست کرده بخوریم مانی یه لحظه رفت توفکر و بعدش گفت چطور تو با همه خریتت اینو فهمیدی و من نفهمیدم زهرمار منالان میرم همه جریان و براشون تعریف میکنم دوتایی برگشتیم تو مهمون خونه و تانشستیم من گفتم : راستش امروز یه اتفاقی افتاده که باید به شما بگیم عمه چی سدهعزیزم مانی بگو ادامه دارد... 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓