🚩
#رکسانا
#قسمت_پنجاهم
دوباره نگاهش کردم که بهم خندید منم بهش خندیدم که گفت
دفعه قبل م بهم خندیدین و من فکر کردم که کمی با همدیگه خودمونی شدیم اما باز این دفعه که اومدین همونجور سرد و غیر قابل نفوذ شدین
یه سیگار دیگه روشن کردم دلم میخواست راحت باهاش حرف بزنم دلم میخواست میتونستم مثل مانی با همه ارتباط برقرار کنم اما اینطوری نبودم دست خودم نبود
یه پک دیگه به سیگارم زدم و با سختی گفتم
شما درست میگین اما من بد اخلاق نیستم
رکسانا آدم احساس میکنه خودتون و میگیرین حالا یا به خاطر وضع مالی خوب تونه یا به خاطر اینکه شاید زیادی خوشتیپ و خوش قیافه هستین
من
رکسانا اوهوم
خندیدم و سرم وانداختم پایین که گفت
میشه یه سیگار به من بدین
رکسانا روزی ۳ یا ۴ تا اما جلو عمه خانم نمیکشم
بعدش یه مرتبه گفت
اگه ناراخت میشین نکشم
بهش یه سیگار تعارف کردم و براش روشن کردم که گفت
حالا شما سوال تو نو بکنین
چه سوالی
رکسانا همونو که میخواستین بپرسین
آروم گفتم
شمام خیلی دختر چیزی هستین
جای کلمه چیز باید چه واژه ای بذارم
سرمو بلند کردم و نگاهش کردم و آروم گفتم
قشنگ
رکسانا اینو میدونم دیگه چی
فقط همینو بلدم بگم اگه مانی الان اینجا بوده ده تا کلمه دیگه م میگفت اما من نمی تونم
رکسانا برام سخته که باور کنم
شونه هامو انداختم بالا و گفتم
پس عمه کی میان
رکسانا باز غریبگی کردین
یه لبخند زدم که گفت
اونی که گفتین سوال نبود حالا سوالتونو بپرسین
سیگارم رو خاموش کردم وگفتم
اون گل آرو برای چی درست کرده بودین اصلا شما کی هستین تو این خونه چیکار میکنین پدر مادرتون کجان
رکسانا اینا سواله یا اعتراض
سوال دلم میخواد همه اینارو بدونم
قهوهاش رو ورداشت و گفت
قهوه تون یخ کرد
فنجونم رو ورداشتم و شروع کردم به خوردن که گفت
اون گل آرو برای این درست میکنم ومیفروشم زندگیمو باهاشون میگذرونم
چرا
رکسانا چرا عجب سوالی
معذرت میخوام یعنی درآمد دیگه ای ندارین
رکسانا نه متاسفانه یعنی تا حالا چندین بار رفتم و دنبال یهکار سالام گشتم اما نشده
برای چی
بهم خندید و گفت
شما اینجا زندگی نمیکنین
خب چرا
رکسانا شما به خاطر وضعیت خوب مالیتون از جامعه بی خبرین
میشه بیشتر توضیح بدین
رکسانا تا حالا هرجا که رفتم بلافاصله استخدام شدم اما چند وقت بعد اخراج
اومدم یه چیزی بگم که خودش زود گفت
ازم توقعات دیگه داشتن متوجه این
تازه فهمیدم چی میگه خیلی ناراحت شدم
رکسانا تازه این گلارو هم دو سه بار یه جا میبرم میفروشم یعنی یه چند بار که یه مغازه رفتم و فروختمشون صاحب مغازه پیشنهادهای ناجوری میکنه که مجبور میشم دیگه اونجا نرم خب میدونین خیلی ها هستن که دارن از این چیزا درست میکنن
فروش آنچنانی م که نداره اینه که چند بار اول رو ازم میخرن شاید بتونن به نتیجه دیگه ای برسن
خیلی ناراحت شده بودم و نمیدونستم باید چی بهش بگم قهوه م رو خوردم و فنجونش رو گذاشتم تو نعلبکیش که گفت
میشه یه خواهش ازتون بکنم
نگاهش کردم که با خنده گفت
بهم نه نمگین
سرم رو تکون دادم که گفت
یه نیت بکنین و فنجون تون ر برگردونین تو نعلبکی
به این چیزا اعتقاد ندارم دروغه
یه لبخند بهم زد و گفت
پس چرا قبول کردین بهم نه نگین
یه لحظه نگاهش کردم و بعد تو دلم یه نیت کردم و فنجون رو برگردوندم که گفت
مرسی
یه سیگار دیگه روشن کردم
رکسانا خیلی سیگار میکشین
سوال هامو جواب نمیدین
سیگارش رو خاموش کرد وگفت
پدر و مادرم از همدیگه جدا شدن
چرا
رکسانا همه زندگی منو میخواین خلاصه کنین تو چند دقیقه اون وقت فکر نمیکنین دیگه زنده بودن برام پوچ میشه
چرا
رکسانا وقتی آدم بتونه تموم سختی ها و خوشی ها و روزهایی که ثانیه به ثانیه حس کرده و زندگیشون کرده بعد از گذشت بیست سال فشرده شون کنه و همشونو در عرض چند دقیقه برای یه نفر تعریف کنه خود به خود براش پوچ میشن یعنی یه زندگی پوچ میشه یه زندگی بیست و خرده ای ساله جمع و کوچیک بشه اندازه چند دقیقه مسخره نیس
چرا هس
بعد خندید و فنجون منو ورداشت و توش رو نگاه کرد شاید حدود پنج دقیقه همینجوری تو فنجون رو نگاه میکرد بعدش چشماشو بست من یه سیگار دیگه روشن کردم و هیچی نگفتم که چشماشو واکرد و بهم خندید اومدم بگم که تو اون فنجون دنبال چیزی نگردین که گفت:
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما
#حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
💓👉🏻
@Dastanvpand 👈🏻💓