لینک قسمت هشتاد https://eitaa.com/Dastanvpand/15888 زشته چیه؟ می گم نمی تونم از جام تکون بخورم. ترمه- دروغ نگو. من اونطوری محکم نزدم،تازه من اونقدر بدنم ظریفه که نمی تونم اونطوری که تو میگی محکم لگد بزنم. مانی- نمی تونی مجکم بزنی؟ این لگد رو اگه تو فوتبال به کسی می زدی و داور برات دست به کارت می شد حناق گرفته! این عمه می دونست این چه دختر سرکشی یه و مثلا ما رو فرستاده رامش کنیم. هامون جون تو یف اینو بگرد ببین چاقویی چیزی توش نباشه. پاشو خجالت بکش پسر!! مانی- میگم به ارواح خاک مادرم نمی تونم. جلوش نشستم و شلوارش رو دادم بالا و جورابش رو کشیدم پایین که دیدم راست میگه طفلک. پاش اندازه یه گردو باد کرده بود. حالا هم براش ناراحت شدم و هم خنده امگرفته بود. خب چرا سربسرش می ذاری که این بلا رو سرت بیاره؟! مانی- خدا شاهده من تا حالا دختر مثل این جونور ندیدم. اون دفعه تو خونشون به شوخی گفتم من به خاطر خواهش عمه اومدم سراغش که یه مرتبه ماهی تابهرو همچین پرت کرد طرفم که اگه سرمو ندزدیده بودم مغزم پخش شده بود کف آشپزخونه. عین این کامانو هاست. فیلم رمبو رو دیدی؟؟ فتوکپی رمبوئه. فقط تو کاری که می کنی اینه که نم ذاری طرف من بیاد.چون آمادگی ندارم و حتما به دستش کشته می شم. ببین الان چه وقتی یه بهت گفتم هامون. من اگه با این نامزد بشم تا عقد نمی کشم. حتما تو دوران نامزدی یه بلایی سرم میاره. تومه اومد پشت سر من و گفت: راست می گه هامون خان؟ بعد سرک کشید و تا چشمش افتاد به پای مانی که یه مرتبه رنگش پرید و گفت: وای! چرا اینجوری شد پات؟! بخدا نمی خواستم محکم بزنم! من از جام بلند شدم و اون نشست جلومانی و همونجور که به پاش نگاه می کرد گفت: ایشالا پام بشکنه! ببخش ترو خدا. مانی ام خودشو مثل بچه لوس کرد و گفت: نمی خوام، نمی خوام. ترمه- غلط کردم! ایشالا پام چلاق بشه. نمی خوام، نمی خوام. بخدا نفهمیدم مانی جون. بیا توام یه لگد بزن به پام. نمی خوام، نمی خوام. بیا تکیه ات رو بده به من، بریم تو برات مرکورکروم بزنم. نمی خوام، نمی خوام. وای خدا مرگم بده، ببین چی شد پاش! عجب بی شعوری ام من. نمی خوام، نمی خوام. -زهر مار نمی خوام، نمی خوام. بلند شو خرس گنده خجالت بکش. نمی خوام، بتو چه؟! پای خودمه. ترمه- باشه قربونت برم! دیگه از این به بعد هر چی تو گفتی همونه. مانی- دیگه کتک ام نمی زنی! ترمه- نه! غلط می کنم. مانی- اگهبزنی میرم بابامو میارم آ! ترمه- باشه، بیار. مانی- بابام خیلی پر زوره ها، انقدر گنده اش! اندازه من و هامون رو هم. من و ترمه مرده بودیم از خنده که جورابش رو کشید بالا و گفت: تازه باید برام یه جوراب نو هم بخری. ترمه شروع کرد خاک شلوارش رو تکوندن و گفت: باشه، اصلا برات یهشلوار نو می خرم. مانی- باشه! منم این شلوار کهنه مو می دم به هامون بپوشه باهاش بره یش رکسانا نامزد بازی. مانی بلند شو، زشته بخدا. رفتم جلو زیر بغلش رو بگیرم بلند شه که هل ام داد عقب و گفت: ترو نمی خوام، ترمه رو می خوام. به درک، مرده شورتو ببرن! ترمه با خنده کمک کرد تا از جاش بلند شد و شلون شلون راه افتاد طرف در خونه و همونجور که شل می زد شروع کردبه خوندن! مانی- شل بی کتاب، رفته به جنگ، خورده تفنگ، موشالا به جونش! موشالا به جونش!شلون شلون، از تو حموم، تا سر شوم، واسه دیدار یار مهربون، اومده بیرون، تا لب بوم موشالا به جونش! موشالا به جونش! اینا رو می خوند و همچنین مخصوصا شل می زد و راه می رفت مصل اینکه داره قر می ده و می ره. من و ترمه واستاده بودیم و می خندیدیم که رسید جلو در و برگشت و گفت: بیایین دیگه! مانی تو خجالت نمی کشی؟! به خدا هرکی رد می شه، نگات می کنه و می خنده! مانی- بده مردم را شاد کنم؟ یه کدومتون بیایین زنگ بزنین از پا افتادم. ترمه رفت جلو و زنگ زد و یه خرده بعد در رو واکردن و سه تایی رفتیم تو خونه و رفتیم تو حیاط و از حیاط رد شدیم و از پله ها رفتیم بالا و رفتیم تو خونه و با همه سلام و احوالپرسسی کردیم و ترمه به یه نفر گفت که دو صندلی و چایی برای ما بیاره و خودش رفت تو اتاق گریم و یهخ رده بعد با یه شیشه مرکورکروم و پنبه برگشت و شلوار مانی رو زد بالا و یه خرده براش زد و با چسب زخم روش رو بست و گفت: شماها همین جا باشین تا من برم لباسامو عوض کنم. بعدش رفت تو اتاق گریم و بیست دقیقه نیم ساعت بعد، گریم کرده و لباس عوش کرده برگشت و اومد جلو مانی و گفت: پات بهتره؟ مانی- آره، چقدر امروز کار دارین؟ ترمه- نمی دونم. مانی- زود تمومش کن بریم. ترمه- اگه ناراحتی همین الان بریم. مانی- نه، کارترو بکن. یه خنده ای بهمانی کرد و گفت: عوضش شب شام مهمون منی! 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓