‍ داستان دختری بنام بلانش مونير🔞 سال 1876 بود . بلانش 25 ساله عاشق مرد وکیلی شد که هم از خودش بزرگتر و هم ورشکسته بود. مادر او با این ازدواج موافق نبود ولی بلانش به انجام این کار اصرار داشت. ناگهان بلانش ناپدید شد. دیگر هیچکس او را ندید . مادر و برادر او برایش سوگواری کردند و بعد از مدتی همه چیز تمام شد و آنها به زندگی عادی خود بازگشتند. اما این همه ماجرا نبود . پشت زندگی عادی آنها رازی مخوف و وحشیانه مدفون بود. در 23 ماه می سال 1901 نامه ای عجیب به دفتر دادستانی کل پاریس رسید.... 🔞ادامه در لینک زیر سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6