🌹 دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت دهم 🌹🌹 🍎 مرضیه ، نگاه سمیه را تعقیب کرد . 🍎 سمیه داشت به دختری که در پارک دانشگاه بود نگاه می کرد . 🍎 مرضیه گفت : 🌟 چیز مهمی اونجا می بینی ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 اون دختره ، شیداست . 🌷 مدتیه می بینمش که با اون پسره داریوش ، می گرده 🍎 مرضیه گفت : 🌟 ولش کن بابا 🌟 به ما چه ربطی داره 🍎 سمیه گفت : 🌷 یعنی چی ولش کن 🌷 باید بفهمه کبوتر با کبوتر ، باز با باز ، یعنی چی 🌷 باید بفهمه که با هر کس و ناکسی ، نباید بگرده 🌷 اون پسره ، خطرناکه 🍎 سمیه چادرش رو محکم گرفت 🍎 و به سمت شیدا رفت . 🍎 با شیدا صحبت کرد 🍎 نصیحت کرد 🍎 ولی فایده ای نداشت . 🍎 شیدا ، دختری مغرور بود 🍎 و به حرف هیچ کسی گوش نمی دهد . 🍎 چند روز بعد 🍎 سمیه با چهار نفر از دخترای دانشگاه ، 🍎 مشغول مباحثه علمی و دینی بودند 🍎 که شیدا با گریه و زاری ، 🍎 از کنارشان گذشت . 🍎 دخترا با تعجب به هم نگاه می کردند 🍎 مرضیه گفت : 🌟 چش بود این دختره ؟ 🍎 ارغوان گفت : نمی دونم 🍎 سمیه بلند شد و به طرف شیدا رفت . 🍎 سمیه شیدا را گرفت 🍎 و علت گریه هایش را پرسید . 🍎 شیدا بدون جواب ، از کنار سمیه رفت 🍎 و به مسیرش ادامه داد . 🍎 سمیه باز دنبالش رفت 🍎 اما هر چی از شیدا پرسید که چی شده ، چه اتفاقی افتاده ؟ 👈 شیدا هیچ جوابی نداد و رفت . 🍎 سمیه به طرف دفتر مدیریت رفت 🍎 و علت گریه شیدا را جویا شد 🍎 دفتر دار مدیر ، آقای جهانگیری گفت : 🔮 شیدا از دانشگاه اخراج شد . 🍎 سمیه با تعجب گفت : 🌷 اخراج شد ؟! 🌷 یعنی چی اخراج شد ؟! 🌷 چرا اخراج شد ؟! 🌹 ادامه دارد ... 🌹 🌹 نویسنده : حامد طرفی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌