📗
#داستان_کوتاه
✍در دوران حضرت موسی(ع) حاکم ستمگری بر تخت حکومت نشسته بود.
مرد صالح و نیکی نیز در آن دوران حکومت می کرد.
شخص مومنی نزد فرد صالح رفت و از او خواست برای او پیش حاکم واسطه شود.
مرد صالح قبول کرد و با واسطه گری مشکل مومن حل شد.
اتفاقا،هم حاکم و هم مرد صالح در یک روز از دنیا رفتند.
مردم جمع شدند و جنازه ی حاکم را با احترام به خاک سپردند.
اما جنازه ی مرد صالح روی زمین ماند.بعد از سه روز جنازه ی آن مرد،کرم برداشت.
حضرت موسی از موضوع اطلاع یافت و با ناراحتی به خداوند عرض کرد:
خداوندا !!چرا جنازه ی ستمگری که دشمن توست باید با احترام دفن شود،
اما جنازه ی دوست داران تو اینگونه با خواری روی زمین باقی بماند؟
آیا این درست است؟
به موسی(ع) وحی شد:ای موسی!
آن مرد برای برآوردن حاجت یک مومن به آن حاکم ستمگر رو آورد
و حاکم نیز حاجت را برآورد.من نیز اجر دنیوی حاکم را دادم و کارش را جبران کردم.
اما حشرات را به سمت فرد صالح افکندم،چراکه او نباید از ستمگر درخواست کمک می کرد
و نباید پیش ظالمان، کج می کرد.
او باید برای این کار، هر چند برای براوردن حاجت یک مومن باشد مجازات شود.
خداوند به حضرت موسی(ع) وحی کرد که حتی نمک طعامت را از من بخواه.
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662