⁠ 📛جن مزاحم همیشه یادمه مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و بابابزرگم قبل از بزرگ شدن بابام فوت کرده بوده همیشه مادر بزرگم میگفت : ننه جون از اونا میان منو قلقلک میدن و منو اذیت میکنن طوری که حالم بهم میخوره همیشه یادمه قیچی زیر متکاش میگذاشت ولی بازم اذیتش میکردن تا حدی که کبودی هایی رو تنش می‌دیدیم، وسال خونه یا می‌شکستن یا جابه جا می‌شدن، یه روز که پیش مامان بزرگم خواب بودم، سایه‌ای دیدم که روش افتاد و..ادامه داستان 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6