💛❥✿❥●◐○•~،."🕊
📒حكايـت كوتاه 📗
♻️بهلول سڪه طلائی در دست داشت و با آن بازی مینمود.
شیادی چون شنیده بود بهلول دیوانه است جلو آمد و گفت:
اگر این سڪه را به من بدهی در عوض ده سڪه را ڪه به همین رنگ است به تو
میدهم!!
💤بهلول چون سڪههای او را دید دانست ڪه سڪههای او از مس است و ارزشی ندارد به آن مرد گفت به یک شرط قبول مینمایم!
سپس گفت:
اگر سه مرتبه مانند الاغ عرعر ڪنی.
شیاد قبول نمود و مانند خر عرعر نمود!
❣بهلول به او گفت:
تو با این خریت فهمیدی سڪهای ڪه در دست من است از طلاست
چگونه من نفهمم ڪه سڪههای تو از مس است؟!!!
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💚❥✿❥●◐○•~،."🕊