ستاره برعکس من راحت با پسرها دوست میشد بهش هشدار دادم که دور دانیال خط بکش دقیقا یادمه چی گفتم: ستاره: بیخیال اون فامیله مثل بقیه نیست که صداش در نیاد یا بعد یه مدت که بهم زدین چی؟شما تا آخر عمر چشم تو چشم هم میشین درک کن. اگه بهم وابسته شدین چی؟.... هزارتا دلیل اوردم تا منصرف شه اما بعد یه مدت فهمیدم که با هم دوست شدن دیگه چیزی نگفتم گفتم اگه بیشتر بگم شاید فکرکنه بهش حسودی میکنم که اصلا اینجوری نبود من فقط یه کم آینده نگر بودم دوست نداشتم کاری کنه که بعدا پشیمون شه اونا با هم دوست شدن ولی دوستیشون بیشتر از۲ ماه طول نکشید چون پدر ومادر هر دو شک کرده بودن مجبور شدن یه مدت قطع رابطه کنن که این قطع رابطه طولانی شد وباعث فراموشی شد البته برای دانیال. اما ستاره ....... برعکس هر دفعه که رابطه های حتی طولانی تر وراحت قطع کرده بودو حتی یه کوچولو هم ناراحت نشده بود پیش بینی هاش غلط از اب در اومد این بار یه زخم موند رو دلش زمان سپری میشد وتو این مدت هر روز یه خبر جدید از دانیال میرسید یه بار خبر دوستیش با یکی ازدخترهای فامیل یه روز با یکی از دوستای دور ما یه روز با هم دانشگاهیش و....... واین خبرها زخم ستاره رو عمیقتر میکرد اون که فکر میکرد تنها دختریه که تو زندگی دانیال هست شکست بدجور هم شکست ومن شدم آشنای شب های بیقراریش و بدترین اونا روزی بود که خونه ی یکی از دختر عمه های بابا مهمون بودیم و دوست دختر جدید دانیال پروا هم اونجا بود خبر داشت که قبلا دانیال با ستاره دوست بود برای اینکه ستاره رو اذیت کنه جلو چشم اون زنگ زد دانیالو باهاش صحبت کردن .من با چشمم آب شدن ستاره رو دیدم البته دختره خودش گفت که پشنهاد دوستی رو اون به دانیال داده بود ودانیال بعد از کلی ناز وافاده قبول کرده بودکه البته این موضوع رو به این خاطر گفت که ما ماجرای اونا رو قبلا از دختر خاله ش که اتفاقا رقیب خودش بود شنیده بودیم دختر خاله ی پروا سعی کرده بود توجه دانیال رو جلب کنه ولی شکست خورده بود برای همین پروا رو لو داده بود وگفته بود که دانیال اونو نمیخواست بلکه این پروا بود که بهش التماس کرده بود اون روز ستاره رو به سختی دلداری دادم تاپیش اونا چیزی بروز نده ولی شبش که باهم تنها شدیم شب تلخی بود اون شب تو اتاق من نشستیم ستاره سرشوگذاشت رو سینه م و دردودل کردمثل همیشه سوگندبه خدا نمیدونستم اینجوری میشه فکرمیکردم مثل همیشه دوروز باهم دوست میشیم وخوش میگذرونیم وبعد نمیدونم چی شد. بدکردبامن. بدجور منو عاشق خودش کرد . -فراموشش کن اون لیاقت عاشقی نداره نمیشه، نمیتونم تو خونه که قدم میزنم یاد اولین روزی میفتم که اونجاها رو بهش نشون دادم سرشو آورد بالا چشاش پر بود از اشکهایی که بی وقفه صورتشو میشست شبی نیست که بدون فکر کردن به اون بگذره تا نصف شب گریه میکنم واز خدا میخوام که زودتر بمیرم وراحت شم منم پا به پای اون داشتم گریه میکردم: دختریه ی احمق این چه حرفیه میخوای بخاطر یه آدم بی ارزش بمیری. آدمی که حتی یادش نمیاد دختری به اسم ستاره تو زندگیش بوده واسه همین میخوام بمیرم خسته شدم از بس بهش فکرکردم از بس گریه کردم از بس آهنگ غمگین گوش دادم خب فراموشش کن نمیشه بخدا نمیشه با همه ی بدی که بهم کرده هنوز دلم برای شنیدن صداش و دیدنش پر میزنه - لعنت به اونو وصدا وقیافش -اونقدر دوسش دارم که نمیتونم نفرینش کنم میفهمی -نه نمیفهم -ازخدا میخوام از خدا میخوام... صداش بین هق هق هاش گم شد آروم بغلش کردمو سرشو نوازش کردم و بوسیدم طاقت دیدن اشک هاشو نداشتم -آروم عروسک من آروم -دلم نمیاد بگم ولی از خدا چیز زیادی نمیخوام فقط میخوام به درد من دچار شده ازش میخوام اونو عاشق کسی بکنه که ازش متنفر باشه عشقشوپس بزنه به پاش بیفته ولی اون محلش نذاره شب وروزش مثل شب وروزهای من بشه گریه بشه عادتش میخوام زجر کشیدنشو ببینم میخوام ببینه من چی میکشم میخوام طمع تلخ عشق بی فرجامو بکشه.... ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌