صبح دیر از خواب بلند شدم میدونستم که وحید رفته رفتم بیرون دنبال ستاره میگشتم وارد پذیرائی که شدم با دیدن صحنه ای سر جام خشکم زد. ستاره نشسته بود روی مبل سرش پایین بود وموهاش جلو صورتش ریخته بود .روی میز جلوی اون یه دسته گل رز قرمز بود. -دانیال تنها چیزی بود که به ذهنم رسید وناخوداگاه اسمشو وبا صدای بلند گفتم .ستاره سرشو بلند کرد وتا منو دید دستپاچه اشک های روی صورتشو پاک کرد.از جاش بلند شد وزل زد به من نمیدونم چقدر اینجوری ایستادیم تا اینکه ستاره رفت وخودشو تو اتاقشون حبس کرد ومنم رفتم وروی همون مبلی که ستاره نشسته بود نشستم وزل زدم به دسته گل یه یاداشت روش بود اگه به کهکشان دیگه ایم بری من مثل مسافر کوچولو دنبالت میام. تقدیم به گل سرخ وحشی ایم عاشق ابدیت لعنت به تو لعنت...اینجام دست از سرم بر نمیداری آخه ازم چی میخوای. بی اختیار زدم زیر گریه :این رسمش نبود .نباید اینکارو میکردی لعنتی لااقل اینجا نه دلمو سوزوندی خیلیم سوزوندی. یه کم که گریه کردم به خودم اومدم - ستاره. حتما حال اون بد تر از منه .با اعتماد به نفس از جام بلندشدم -اون تقاص این کارشو میده به وقتش تلافی میکنم نشونش میدم به من میگن سوگند. دسته گل وبرداشتم بردمش دم در گذاشتم وبرگشتم ورفتم آبی به سر وصورتم زدم توآینه نگاهی به خودم کردم ولبخند تلخی زدم .رفتم سمت اتاقی که ستاره بود روی تخت نشسته بود وسرشو رو زانوهای بغل کرده اش گذاشته بود رفتم جلوو موهاشو بوسیدم اروم سرشو بلند کرد چشماش قرمز بود خواست چیزی بگه انگشتمورولب هاش گذاشتم و نذاشتم چیزی بگه _اصلا میزبان خوبی نیستی مردم ازگشنگی نمیخوای صبحانه بدی بذار برگردم همه جا میشینم جا میزنم ستاره منو مهمون برد بهم گشنگی داد البته موقع برگشتن وقتی دیدن لاغر شدم همه خودشون میفهمن. خندید تلخ اما دوست داشتنی دستمو به طرفش دراز کردم دستمو گرفت وبلند شد دنبال خودم کشوندمش -دختر زود باش کلی کار داریم نمیرسیم ها.باید منو ببری گردش نشستیم سر میز صبحانه . -باید بازارم بریم ها سوغاتی نخرم نمیشه یهوگفت-خیلی برات گل میخره؟ _بیخیال -دوست نداری جواب بدی -نه .ببین عزیزم خوب گوش کن من اینجا اومدم تا اسم اونو نشنوم دوست ندارم راجع به اون صحبت کنیم الان مهم نیست اون چکارها میکنه دوست دارم منو تو اتفاق صبح رو فراموش کنیم ونذاریم روزمونو خراب کنه باشه؟اصلا بیا فکر کنیم اون گل اشتباهی اومده بود شایدم واقعا اشتباهی اومده بود اصلا از کجا معلوم کار وحید نیست _کارت روشو خوندی؟ کارت یادم رفته بود.- بالاخره. لطفا بیخیالش شو خوب؟ -باشه اگه اینجوری دوست داری من حرفی ندارم فقط از رو کنجکاوی پرسیدم. - اون هرکاری که بدونه منو اذیت کنه رو انجام میده. -ولی گل فرستادن که خوبه اونم گل قرمز آره خوبه ولی نه گلی که اون بخره. -میخواد بگه خیلی .......دوست داره دوست داره رو با بغض گفت. اولا اصلا اینطور نیست دوما من همین الان اتمام جلسه رو اعلام میکنم.اوکی؟ با سر تایید کرد -ممنون از تاییدتون. خندید با دستم یه بوس براش فرستادم. شروع کردم به صحبت کردن میخواستم حواسشو کمی پرت کنم میدونستم نمیشه ولی میخواستم زورمو بزنم صبحانه رو که خوردیم زدیم بیرون تا بریم جاهای دیدنی شهر رو ببینیم . کمی حال وهوامون عوض شد واین منو خوشحال میکرد وراضی بودم همه چیز بر وفق مراد بود ولی همیشه وقتی ادم فکر میکنه همه چیز روبه راهه مطمئنا اتفاقی در راهه . ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌