لباسامو حاضر کردم ورفتم حموم .توسکوت حموم تونستم خوب فکرکنم به دیروز به آینده ومهمتر از همه به مصیبتی که خودم سرخودم آوردم از حموم که اومدم بیرون رفتم آشپزخونه مامان و زن عمو اونجا بودن سلام و احوالپرسی کردم _پس بقیه کجان؟ ستاره و وحید رفتن بیرون بقیه ام تو اتاق خواهرتن مامان با حالت عصبی پرسید:مگه من به تو نگفتم به دانیال زنگ بزن _آره خوب _پس چرا زنگ نزدی -خوب مگه حالا چی شده -هیچی بیچاره زنگ زده میگه سوگندهنوز بیدار نشده ؟نکنه حالش خوب نباشه؟ منم گفتم چرا بیدار شده ولی ظاهرش خیلی آشفته بود رفت حموم . خودم میگم بهت زنگ بزنه رنگ زده که زده اصلا چرا اون دم به دقیقه زنگ میزنه _خوب نگرانته میخوام صد سال سیاه نباشه مامان با چشماش به زن عمو اشاره کرد که یعنی زشته جلو زن عموت منم شونه هامو انداختم بال واومدم بیرون -اصلا کجاش زشته همه عالم وآدم میدونن که من از این پسره خوشم نمیاد پنهون کردن نداره که.... گوشی رو برداشتم شماره شو گرفتم .یه بوق نزده بود که برداشت _الو _سلام _سلام خانمی _ببینم تو گوشی دستت بود که بوق نزده برداشتی - تو کارو زندگی نداری؟ -آره خوب منتظر زنگ جنابعالی بودم - تو کارو زندگی نداری؟ کار و زندگی من شمایید خانم خوبه خوبه از این حرف های حال به هم زن نزن _کجاش حال بهم زنه -کلا همه جاش ولی بنظر من که خیلی هم عاشقونه ست من خوشم نمیاددر گوشم از این حرف ها بزنی -ولی من دوست دارم حرف های عاشقونه در گوش ات بگم -اونوقت منم گوشی رو قطع میکنم قطع کنم؟ باشه بابا تسلیم حالا بگو ببینم حالت چطوره؟ _ای بد نیستم _ولی من خیلی حالم خوبه تو دلم گفتم بایدم باشه .سکوت کردم دانیال:خوب تونمیخوای چیزی بگی؟ -نه چی بگم هرچی دوست داری؟ -اووووم....چرا الان میخوام یه چیزی بگم _خوب بگو کاری نداری من خسته ام خداحافظ خیلی نامردی دوکلمه حرف نزده میگی خسته ام خداحافظ ناسلامتی نامزدیم دیگه آدم که موقع حرف زدن با نامزدش خسته نمیشه _ولی من با بقیه فرق میکنم همین فرق کردنت منو کشته -خوبه حالا. کای نداری -خوب هیچی نگه دار بعدا بهم میگی خداحافظ￾اگه داشته باشم چی؟ - باشه نوبت منم میشه حال تو رو بگیم سوگندخانم اما فعلا دور دور شماست مواظب خودت باش به بقیه ام سلام برسون _باشه -خداحافظ _خداحافظ گوشی رو قطع کردم:چی فک کردی دانیال خان؟ازاین به بعد همین آش و همین کاسه سر جام دراز کشیدم تو همه ی بدنم احساس کوفتگی میکردم صدای آیفون رو شنیدم ستاره و وحید بودند از جام بلند شدم و رفتم بیرون و سلام کردم وحید با لبخند گرمی جواب سلاممو داد ولی ستاره اومد جلو و تنگ بغلم کرد رفتیم تا کمی کمک مامان کنیم البته کار کمتری بهم میدادن چون من واقعا خسته بودم بعد از ناهار من وستاره تصمیم گرفتیم بریم بیرون گشتی بزنیم ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌