داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت36 رمان یاسمین چه سالم و احوالپرسي اي ؟ پسر ، دختر به اين خوبي و خوشگلي و مهربوني و پولداري رو
رمان یاسمین تو همين دو سه روزه اينقدر عاشق من شده ؟ تب تند زود عرق مي كنه- نترس ، اونم فراموش مي كنه . همين كه به جوون پولدار خوشتيپ جلو بياد ، همه چيز رو فراموش مي كنه .اين ماها هستيم كه . هيچي يادمون نمي ره . تو هم اينقدر خودت رو نخود هر آش نكن . ديگه م حرف اون رو پيش من نزن اين كليه تو بگير ما بريم ! كاوه – بابا بيا اصالً مرده شور تو و اون كليه و كليه خودم و اين زندگي و اين اتاق و اين درس و اين دنيا رو ببره كه ديگه حالم از همه چيز بهم مي - . خوره . كاوه – اينا همه بخاطر عزت نفسي يه كه داري . مرده شور اين عزت نفس رو هم ببره- ! كاوه- دكتر ! امروز حالت هاي شيزوفرني پيدا كرديد . سگ هارتون گرفته ! چخه بد مسب صاحاب . خودم هارم امروز ، احتياج به سگ هار نيست . كاوه – همش ماله اينه كه امروز بهت پوزبند نزدن . واقعاً اسم گاوه بهت بيشتر مي آد تا كاوه- . كاوه – ميرم ديگه نمي آم ها . به درك ، تو هم برو . وهللا به پير به پيغمبر هيچكس به من مديون نيست . هري ! خوش اومدي- هر دو سكوت كرديم . خودم رو با دم كردن چايي مشغول كردم . ده دقيقه اي هر دو نشسته بودم و چيزي نمي گفتيم . چائي كه دم . كشيد ، دو تا ريختم و يكي شو جلوي كاوه گذاشتم ! كاوه – نمي خورم با اون چايي هاي آب زيپوي بيست و پنج زاري . مرتيكه بد اخالق .راه رو كه بلدي ! تريا سر كوچه س- . كاوه – اين چايي رو مي خورم بعد ميرم چون بابام بهم گفته پسرم هيچوقت چيز مفت رو از دست نده . بعد چايي رو كشيد جلو و شروع كرد به خوردن . نگاهش كردم و هر دو زديم زير خنده . بلند شدم و سيب و شيريني اي رو كه اونروز براي فرنوش خريده بودم آوردم اينا رو براي فرنوش خريده بودم ، يادم رفت بيارم بخوره . هر چند اون اينقدر تو خونه شون از اين چيزها و صد برابر بهتر از - اينها هست كه اين چيزها بنظرش نمي آد . اما من اينا رو با عشق و عالقه براش گرفته بودم . چيزي نيست ، يك كيلو سيب و نيم كيلو شيريني ! اما سيب ها رو دونه دونه خودم سوا كردم و تميز شستم . خب هر چي بود حد و توان خودم بود . قسمت فرنوش . بيا تو بخور . بخور كه تو هم برام عزيزي . نبود بخوره : اشك تو چشمام جمع شد و صورتم رو برگردوندم كه كاوه نفهمه ولي انگار فهميد و گفت . من لب به اينا نمي زنم . تو اينا رو به نيت فرنوش گرفتي ، من بخورم ، مي ترسم راضي نباشي حناق بگيرم - . گم شو ، بخور . نوش جونت . هر كسي سهم خودش رو از اين دنيا مي گيره - كاوه – مي شه خواهش كنم اسم فرنوش رو ديگه نبري ؟ . خندم گرفت مي توني يه ضرب المثل بگي كه از كلمات : دست و پيش و پا و پس استفاده شده باشه ! تازه يه مثل ديگه هم هست كه –كاوه . مي گه : كرم از خود درخته چيكار كنم ؟ فكرش مدام تو كله مه . اسمش همه ش روي زبونمه . تو چي فكر كردي ؟ فكركردي كه من آدم نيستم ؟- نه بر پدر و مادرش صلوات كه بگه تو آدمي . حاال پاشو بريم بيرون يه غلطي بكنيم . دلم گرفت تو اين سالن پونصد متري –كاوه . ! ماشاءهلل هزارماشاءهلل اتاق كه نيست ، سالن پذيرائي از مهونهاي خارجيه دو روز از اين جريان گذشت . تو اين دو روز كه براي من دو سال بود ، به خيلي چيزها فكر كردم . به فاصله ها ، اختالف ها ، . دفترچه هاي حساب بانكي ، خونه ها ، اتاقهاي اجاره اي ، خالصه همه چيز فكر مي كردم با گذشت زمان ، بوي عطر فرنوش از اتاقم ميره . اما هر بار كه از بيرون وارد اتاق مي شدم ، اولين چيزي كه . بسراغم مي اومد ، بوي عطر فرنوش بود كه انگار اونجا موندگار شده بود عصري بود كه كاوه اومد . مثل هميشه شلوغ و پر جنب و جوش 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662