#پارت41 رمان یاسمین
بابا به اينا يه چيزي بگو . آخه چيزي نبوده كه اينقدر شلوغش كردين ! اسم دختر مردم رو هم سر زبون ها مي اندازين . حاال هم -
. كه فرنوش رفته خارج ديگه تموم
. كاوه – پاشو چائي تو وردار بريم تو حياط . چائي تو هواي سرد مي چسبه
دوتايي بلند شديم و چايي هامون رو برداشتيم و رفتيم توي حياط و كنار استخر خالي كه پر از برف شده بود ، روي صندلي نشستيم
.
. كاوه – صندلي ها خيسن . شلوارمون تر ميشه همه فكر مي كنن چيز شده ! بهمون ميگن شاشوها
. خب پاشو قدم بزنيم-
. دوتايي شروع كرديم دور استخر قدم زدن
كاوه ، رابطه تو و اين ژاله خانم چطوريه ؟-
كاوه – از بچگي با هم بزرگ شديم . مثل خواهر كوچيكترم مي مونه . چطور مگه ؟
. فكركردم كه نامزدي ، چيزي هستين-
. كاوه –اگه بود كه قبالً بهت مي گفتم
. كاوه ، يه خواهشي ازت دارم . مي خوام قول بدي كه نه بهم نگي-
. كاوه- بگو ، قول مي دم
اجازه نده پدر و مادرت كاري بكنن . يعني در مورد من يا فرنوش نمي خوام . نمي خوام حرف ازدواج و اين حرفها زده بشه . من -
حاال هم كه همه چيز تموم شده . چه دليلي داره دوباره همه چيزهاي قديمي ، تازه بشن . به دختر . با بدبختي اين تصميم رو گرفتم
خاله ات هم بگو ديگه حرف و حديث رو تموم كنه ، باشه ؟
. كاوه –باشه . هر جور تو راحتي . از اين لحظه ديگه نمي ذارم اونا دخالتي بكنن
! ممنون . حاال اگه دوتا چايي داغ ديگه برامون بياري ، دعا مي كنم كه يه دختر زشت بد قيافه براي ازدواج نصيبت بشه-
زبونت الل بشه . به حرف گربه كوره بارون نمي آد . اين ثريا و كبري خانم ، كارگر هامون رو مي گم . بنظر من هر دو –كاوه
براي تو ايده الن . ثريا خانم جاافتاده س. كارش هم آشپزيه . جون ميده واسه تو ! ديگه از تخم مرغ خوردن راحت مي شي .
. امروز هم كه اومدي ، داشت با نظر خريدار بهت نگاه مي كرد
يه شوهر هم قبالً كرده . هم تخصص داره هم تجرب . ماهي 02 هزار تومان هم حقوقشه . در واقع يه اوكازيونه . دست دست كني
. بردنش
تركي و فارسي و زرگري و سوسكي ! خنده . كبري خانم هم هست . اين يكي شوهر نكرده . به چهار زبان زنده دنيا حر ف مي زنه
از روي لبهاش نمي افته . جون مي ده واسه آدم بد عنقي مثل تو . از در هم كه وارد شديم ، تو رو ديد ، يه برق شيطاني تو
. چشماش درخشيد
38قبالً هم به من گفته بود كه يه زن كولي براش فال گرفته و بهش گفته شوهر نكن كه بخت تو ، يه شوهر دكتره . اينه كه االن
ساله به انتظار نشسته . نيم ساعت پيش اومديم از من با يه حالتي كه انگار قسمتش رسيده باشه ، در مورد تو سوال مي كرد كه
چه وقت درست تموم مي شه و دكتري تو مي گيري ؟ اين رو كه پرسيد تمام بدنم به ارتعاش در اومد . ياد فالش افتادم . قسمت رو
! هم كه نميشه عوض كرد . خدا رو چه ديدي ؟ شايد بخت تو هم توي اين خونه باز بشه
نشستي اينجا مردم رو مسخره مي كني ؟-
كاوه – آرواره هام خشك بشه اگه مردم رو مسخره كنم ! پسر تو اگه دست اين كبري خانم بيفتي ها ، يه ساله ده تا تخصص مي
گيري
تو كه ميدوني من پدر و مادر ندارم . يه بچه يتيم هستم . از قديم هم گفتن آه يتيم زود مي گيره ! الهي خدا همين كبري خانم رو
! نصيبت كنه
كاوه- الل شي بهزاد . انشاءهلل داغت رو ببينم كه اينجوري آه نكشي ! آخ آخ . حاال با اين سق سياهي كه تو داري ، ديگه مي ترسم
. برم آشپزخونه چايي بيارم
!پاشو برو نترس . هر چقدر هم كه سق من سياه باشه ، اين قيافه تو زن فرار بده س-
.كاوه – غلط كردي ، يه گوله نمكم . آقا كاوه گل به – چادر زده دم ده – باد ميزنه زلفونش- همه دخترا قربونش
!برو تو آشپزخونه كه اولين دختر واستاده تا قربونت بره ، گوله نمك
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662