( زن نازا )
شخصی نقل میکرد فردی بی قید و بند بودم، از اسلام خبری نداشتم، سه بار ازدواج کردم و به خاطر نازایی زنانم آنان را طلاق دادم، از همسر بعدی فرزندی پسر پیدا کردم، در شش سالگی او را به مکتب بردم، عصر که به خانه برگشت او را به حالت بیماری دیدم، معلوم شد اولین مطلبی که معلم به او تعلیم داده این آیه بوده: قیامت کودکان را پیر میکند.(مزمل /17)
بیماری او علاج نشد، از دنیا رفت. ملازم قبر او شدم، شبی در عالم خواب دیدم یکه و تنها در بیابانی مخوف قرار دارم هیولایی عجیب و غریب به من حمله کرد، پا به فرار گذاشتم، به دیواری رسیدم، خواستم از دیوار بالا رفته به پشت دیوار بروم تا خود را از دست آن هیولا نجات دهم، ناگهان تعدادی بچه را در حال بازی دیدم، سراغ فرزندم را گرفتم، او را صدا زدند، به او گفتم عزیزم در کجایی؟
گفت: بعد از مردن مرا به کلاس قرآن برده اند، تا با یاد گرفتن قرآن مستحق ورود به بهشت و رحمت حق شوم، به او گفتم: این هیولا چیست؟ چرا مرا دنبال کرد؟ گفت: پدر این ظهور اعمال و اخلاق زشت خود توست، از ترس بیدار شدم، تمام زشتی ها را کنار گذاشتم، به توبه و انابه موفق شدم و در راه حق قدم
گذاشتم.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما
#حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662