فردی فقیر که برای نگه داری روغن اندک خود خیک نداشت، روباهی شکار کرد و از پوست آن خیک روغن ساخت.
به او گفتند: «پوست روباه حرام است.»
او برای نظر خواهی نزد یک نفر مکتب دار رفت و سوال کرد.
مکتب دار عصبانی شد و گفت: « تو نمی دانی که روباه حرام است؟!»
مرد گفت : « ای داد و بیداد، بد شد!»
مکتب دار پرسید:« مگر چی شده؟»
گفت: « آقا، روغنی در آن است که برای حضرتعالی آورده ام.»
مکتب دار گفت: « جانور، روبه بوده یا روباه؟»
مرد گفت: « نمی دانم . روبه چیست؟»
مکتب دار گفت: « حیوانی است بسیار شبیه روباه؛ برو آن را بیاور، انشاءالله روبه است.!
انشاءالله پاک است.!!
بد به دل راه نده!!
👈 و این است حکایت دوران ما ،
با یک حرف چه نشدن هایی که شدنی میشود!!!
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما
#حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662