رمان یاسمین خدا رو شكر كه به پست آدم بدي نخورد- . قرار بود امشب به ما يه شام بدي ها- . كاوه – انگار امشب بايد به همون تخم مرغ بسازيم . برو بدبخت يه ساندويچ فروشي مهمون من - . يه دفعه كاوه زد رو ترمز و برگشت عقب رو نگاه كرد كاوه دنده عقب گرفت و رسيديم بهش و . وقتي برگشتم همون دختر رو ديدم كه دنبال ما بدون روسري ميدوه و دست تكون ميده : پياده شديم . در حاليكه به شدت گريه مي كرد گفت . تو رو خدا كمك كنين . مامانم داره مي ميره- سريع ماشين رو پارك كرديم و دوتايي همراه اون دختر وارد خونه شديم . خونه كه چه عرض كنم . دو تا اتاق بود خالي خالي . يه . رختخواب يه گوشه انداخته شده بود كه روش يه خانم پير با صورتي زرد افتاده بود . سه تايي باالي سرش رفتيم ! خانم ، خانم- . كاوه – خانم ، خانم . چشماتونو واكنين . نبضش رو گرفتم ، تقريبا چيزي به عنوان نبض نداشت . كاوه ، سريع بايد برسونيمش به يه بيمارستان . اكسيژن مي خواد- دختر- نه ، نكنه تكونش بديم براش خطر داشته باشه ؟ . كاوه نترسين خانم ، ما دو تا خودمون يه نيمچه دكتريم . بهزاد بلندش كن . سه تايي كمك كرديم و برديمش توي ماشين و كاوه با سرعت حركت كرد . كاوه بريم بيمارستان خودمون- . كاوه – اونجا فايده نداره ، بريم بيمارستان ..... ، دوست پدرم اونجاست يك ربع بعد رسيديم و با يه تخت اون خانم رو برديم تو بيمارستان ، قسمت اورژانس . بلندگو پيج كرد دكتر اسدي ، دوست پدر كاوه . اتفاقا اونجا بود ، خودش اومد پايين . خالصه بردنش زير اكسيژن . حدود نيم ساعت بعد ، حالش تقريبا عادي شد . كاوه ، فكر ميكنم بيماريش سرطان باشه- . كاوه – آره فهميدم . خيلي هم پيشرفته است . احتماال به هيچ چيز هم جواب نميده . يعني كار از كار گذشته- . كاوه – خدا بهش كمك كنه . خدا رو چه ديدي . بعله ، عمر دست خداست- كاوه – يه دفعه ديدي اين زن با اين حال و روزش ، خوب شد و تو با اين سالمتي افتادي مردي . تو كار خدا كه نميشه دخالت كرد . خفه شي ، اين موقع هم دست از شوخي بر نميداري ؟- : در همين وقت دكتر اسدي اومد پيش ما بعد از اينكه با من آشنا شد ، گفت كاوه ، بهزاد خان هم رشته پزشكي هستند ؟- . كاوه – بله دكتر دكتر – پس احتماال خودتون جريان رو فهميدين ؟ كاوه- كانسر دكتر درسته ؟ به احتمال قوي درسته . تو اين مرحله كاري هم نميشه كرد . البته بايد آزمايشات كامل بشه . ميدوني كه ؟ سونوگرافي و –دكتر از اقوام هستن ؟ . سيتي اسكن و خالصه همه چيز . كاوه – دوست هستيم دكتر . دكتر – فعال بايد اينجا بمونه . از فردا بايد شروع كنيم . كاوه – باشه دكتر . هر جور صالحه عمل كنين . دكتر – پس با اجازتون . من تو بخش چند تا مريض دارم . بايد بهشون سركشي كنم 👇 🌺🍃http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da