🌸🍃🌸🍃 از حموم عمومی شهر در اومدیم و نم نم بارون میزد _ خانومی جوون و محجبه بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود _ رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید _ تعجب کردم و پرسیدم : داداش واسه کی میخری ؟ ما که تازه از حموم در اومدیم _ اونم اینهمه ! گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره _ وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جای گرم تن فروشی و فاحشگی کنه ! پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه _ برگشت تو حموم و صدا زد : نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ( برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختی ) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌