رمان یاسمین قوطي كبريت برگشت و سوار ماشين شد و حركت كرديم چقدر طولش دادي ؟ حاال كجا ميري ؟- !كاوه – پيش يه متخصص . از حرفهاش سر در نياوردم . پنج دقيقه بعد جلوي خونه خاله اش نگه داشت اينجا اومدي چيكار ؟- كاوه – خونه خاله مه . صبر كن مي فهمي . خونه خاله مونم نمي تونيم بدون اجازه بي آييم ؟ : زنگ زد و چند دقيقه بعد سيامك اومد دم در . رنگ از روم پريد . دوتايي اومدن تو ماشين آروم بهش گفتم با سيامك چيكار داري ؟- ! كاوه – نترس ! ميخوام باهاش يه پيمان صلح امضا كنم : بعد رو به سيامك كه مشغول وررفتن با دكمه هاي ماشين بود كرد و گفت سيامك ، من و تو پسرخاله هستيم يا نه ؟- سيامك- آره پسرخاله مي خواي باهام بازي كني ؟ كاوه – دلت مي خواد اون آلبوم تمبرم رو بهت بدم ؟ . چشمهاي سيامك برق زد و با سر اشاره كرد كاوه – بايد يه كاري بكني . اما اگه كسي بفهمه ، آلبوم بي آلبوم ! باشه ؟ : بعد قوطي كبريت ها رو داد به سيامك و شروع كرد در گوشش حرف زدن . يه ده دقيقه اي باهاش صحبت كرد و آخرش گفت ! حواست باشه پسرخاله . دوازده تا و سه تا ! يكي يكي استفاده كن حيف و ميل نشه ها- . رسيدي خونه به من زنگ بزن . شماره موبايلم تو دفتر تلفن خونه تون هست : دوتايي سوار شديم و ازش پرسيدم اين بچه رو چيكار داري؟- ! كاوه – بچه خوبيه كجاي اين بچه خوبه ؟- ! كاوه – امشب اين بچه براي تو يكي كه حتما خوبه از حرفهاش سر در نياوردم حركت كرديم طرف هتل فريبا سه ربع بعد برگشتيم خونه من و سه تايي رفتيم پيش صاحب خونه و قرارداد رو فريبا امضا كرد و كاوه پول پيش و اجاره خونه رو پرداخت كرد . بعد اومديم به اتاق من . چايي دم كردم و نشستيم به . صحبت . فريبا – از هر دوتون ممنونم . مخصوصا از كاوه خان . از خوا مي خوام كه روزي برسه بتوم جبران كنم حاال از اينجا خوشتون اومده ؟- . فريبا – خيلي عاليه تميز و خوب دستتون درد نكنه بايد كم كم برم دنبال يه كاري چيزي نه فريبا خانم . شما نبايد فعال به فكر كار باشين . من و كاوه فكر كرديم كه بهتره شما دنبال درستون رو بگيرين و به اميد خدا - ! برين دانشگاه . حيفه فريبا – او وقت خرجم رو از كجا در بيارم ؟ هزينه اين زندگي و خونه و خورد و خوراكم رو كي ميده ؟ . كاوه – خدا ميده گيرم شما برين سر كار مگه چقدر بهتون حقوق ميدن اصال امروزه روز با ديپلم كسي رو استخدام مي كنن ؟ ليسانسه هاش موندن !بيكار درسته ، اما من بايد سعي خودم رو بكنم ببينيد تا همين جا هم كه كمك كاوه خان رو قبول كردم اين بود كه راه به جايي –فريبا نداشتم تنها بودم و بي پناه دلم نمي خواد بيشتر مديون شما باشم . اون موقع مادرم زنده بود و مريض . كلي خرج داشت حاال كه ديگه اون نيست . مهمترين مسئله هم خونه بود كه كاوه خان زحمتش رو كشيد اگه من برم سر كار حداقل خرج خورد و خوراكم به . ايشون تحميل نميشه . منم اينطوري راحت ترم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662