#پارت156 رمان یاسمین
گفت: نگران نباش اولش هميشه همينطوره . بعد همه چيز درست مي شه-
ازش تشكر كردم و به طرف باالي سالن رفتيم كه مادر فرنوش روي يه مبل استيل شيك و بزرگ ، مثل ملكه ها نشسته بود . وقتي
يه . جلوش رسيديم و فرنوش من رو معرفي كرد ، از جاش تكون نخورد . از حالت چهره اش نمي شد فهميد كه چه جور آدمي يه
. سري تكون داد و بهم اشاره كرد كه روي يه مبل ، كنارش بشينم
يه لبخند بهش زدم اونم با لبخند . وقتي به فرنوش نگاه كردم ، داشت لبش رو گاز مي گرفت . صورتش سرخ شده بود . نشستم
: جوابم رو داد . مادرش گفت
. فرنشو جان شما به مهمون ها برس. من و اين جوون بايد بيشتر با هم آشنا بشيم-
: فرنوش با اينكه اصالً دلش نمي خواست كه من رو تنها بزاره ، ناچار رفت ، يه كمي كه گذشت مادرش بهم گفت
شنيدم دانشجوي پزشكي هستي . درست چطوره ؟-
. از طرز حرف زدنش بدم اومد . اما نميخواستم كه شروع چيزي با من باشه
. بله دانشجو هستم . درسم بد نيست-
شنيدم پدر و مادرت تو يه تصادف مردن ، درسته ؟-
. دندون هام رو روي هم فشار دادم كه يه دفعه چيزي از دهنم نپره بيرون
. بله ، پدر و مادرم در يك حادثه فوت كردن-
خدا همه اسيران خاك رو بيامرزه . حاال يعني بزرگتري ، كسي رو نداري؟-
. خير ، چند تا از اقوام هستن كه نسبت دوري با من دارن و زياد رفت و آمد نمي كنيم-
كجايي هستي ؟ اصال مال كجايي؟-
. همين شهر-
. يه چيزي بخور . يه پرتغال پاره كن و بخور . پرتغالهاش خوبه-
. چشم ، خيلي ممنون-
. بعد بلند داد زد
! صغري خانم ، صغري . يه چايي بده اينجا-
: بعد رو به من كرد و گفت
خوشم اومد ، سليقه فرنوش هم بد نيست . از اون قيافه هاي زن پسند داري! قد و هيكلت هم بد نيست . درآمدت از كجاس؟ كي -
خرجت رو ميده ؟
نگاهي بهش كردم . يه گردنبند گردنش بود كه وقتي تكون مي خورد . از شعاع و انعكاس نورش چشم خيره مي شد . شايد دو سه
. ميليون تومن قيمتش بود
. يه مقدار پول تو بانك دارم . حساب سپرده س . از بهره ش زندگيم رو مي گذرونم-
اينقدر هست كه دست زن ت رو بگيري و ببري تو خونه ت و دستت رو پيش كسي دراز نكني ؟-
سرم رو به خوردن چايي گرم كردم . چشمم تو . سرم رو انداختم پايين . صغري خانم برام چايي آورد . برداشتم و ازش تشكر كردم
مهمون ها به فرنوش افتاد كه با چشمهاي نگران و قشنگش از دور من رو نگاه مي كرد . بهش خنديدم كه دلش آروم بشه كه خانم
: ستايش گفت
خوشگله نه ؟-
كي ؟-
. دخترم . فرنوش رو مي گم-
. بله ايشون دختر بسيار قشنگي هستن . هم قشنگ ، هم مهربون و خانم-
. ياد حرف كاوه افتادم كه مي گفت هر كي دفعه اول ببيندش و از پوست صورتش تعريف نكنه ...خندم گرفته بود
. خيلي زحمت كشيدم تا اين قدر شده . نگاهش كن ! تو تمام دختراي فاميل تكه-
. درست مي فرمايين-
.شنيدم سر يه تصادف براش خيلي مايه رفتي-
. چيز مهمي نبوده-
خب درست . بيمه و ديه رو براي همين وقت ها گذاشتن ديگه . اما كار تو هم خوب بوده كه قاپ فرنوش رو دزديديی برگشتم
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
🌺🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662