داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت155 رمان یاسمین فريبا – قربون تو ، اما باشه در يه فرصت ديگه ، الان مناسب نيست . فرنوش – در هر
رمان یاسمین گفت: نگران نباش اولش هميشه همينطوره . بعد همه چيز درست مي شه- ازش تشكر كردم و به طرف باالي سالن رفتيم كه مادر فرنوش روي يه مبل استيل شيك و بزرگ ، مثل ملكه ها نشسته بود . وقتي يه . جلوش رسيديم و فرنوش من رو معرفي كرد ، از جاش تكون نخورد . از حالت چهره اش نمي شد فهميد كه چه جور آدمي يه . سري تكون داد و بهم اشاره كرد كه روي يه مبل ، كنارش بشينم يه لبخند بهش زدم اونم با لبخند . وقتي به فرنوش نگاه كردم ، داشت لبش رو گاز مي گرفت . صورتش سرخ شده بود . نشستم : جوابم رو داد . مادرش گفت . فرنشو جان شما به مهمون ها برس. من و اين جوون بايد بيشتر با هم آشنا بشيم- : فرنوش با اينكه اصالً دلش نمي خواست كه من رو تنها بزاره ، ناچار رفت ، يه كمي كه گذشت مادرش بهم گفت شنيدم دانشجوي پزشكي هستي . درست چطوره ؟- . از طرز حرف زدنش بدم اومد . اما نميخواستم كه شروع چيزي با من باشه . بله دانشجو هستم . درسم بد نيست- شنيدم پدر و مادرت تو يه تصادف مردن ، درسته ؟- . دندون هام رو روي هم فشار دادم كه يه دفعه چيزي از دهنم نپره بيرون . بله ، پدر و مادرم در يك حادثه فوت كردن- خدا همه اسيران خاك رو بيامرزه . حاال يعني بزرگتري ، كسي رو نداري؟- . خير ، چند تا از اقوام هستن كه نسبت دوري با من دارن و زياد رفت و آمد نمي كنيم- كجايي هستي ؟ اصال مال كجايي؟- . همين شهر- . يه چيزي بخور . يه پرتغال پاره كن و بخور . پرتغالهاش خوبه- . چشم ، خيلي ممنون- . بعد بلند داد زد ! صغري خانم ، صغري . يه چايي بده اينجا- : بعد رو به من كرد و گفت خوشم اومد ، سليقه فرنوش هم بد نيست . از اون قيافه هاي زن پسند داري! قد و هيكلت هم بد نيست . درآمدت از كجاس؟ كي - خرجت رو ميده ؟ نگاهي بهش كردم . يه گردنبند گردنش بود كه وقتي تكون مي خورد . از شعاع و انعكاس نورش چشم خيره مي شد . شايد دو سه . ميليون تومن قيمتش بود . يه مقدار پول تو بانك دارم . حساب سپرده س . از بهره ش زندگيم رو مي گذرونم- اينقدر هست كه دست زن ت رو بگيري و ببري تو خونه ت و دستت رو پيش كسي دراز نكني ؟- سرم رو به خوردن چايي گرم كردم . چشمم تو . سرم رو انداختم پايين . صغري خانم برام چايي آورد . برداشتم و ازش تشكر كردم مهمون ها به فرنوش افتاد كه با چشمهاي نگران و قشنگش از دور من رو نگاه مي كرد . بهش خنديدم كه دلش آروم بشه كه خانم : ستايش گفت خوشگله نه ؟- كي ؟- . دخترم . فرنوش رو مي گم- . بله ايشون دختر بسيار قشنگي هستن . هم قشنگ ، هم مهربون و خانم- . ياد حرف كاوه افتادم كه مي گفت هر كي دفعه اول ببيندش و از پوست صورتش تعريف نكنه ...خندم گرفته بود . خيلي زحمت كشيدم تا اين قدر شده . نگاهش كن ! تو تمام دختراي فاميل تكه- . درست مي فرمايين- .شنيدم سر يه تصادف براش خيلي مايه رفتي- . چيز مهمي نبوده- خب درست . بيمه و ديه رو براي همين وقت ها گذاشتن ديگه . اما كار تو هم خوب بوده كه قاپ فرنوش رو دزديديی برگشتم 👇 🌺🍃http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662