داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت160 رمان یاسمین : بلند شدم و خميازه كشيدم و گفتم خروس بي محل ، آدم ساعت هشت مي آد دنبال خبر ؟
رمان یاسمین فقط خدا خدا مي كردم كه بفهمه چي مي گم . آرزو مي كردم كه يه روزي خودش عاشق بوده باشه كه با درد عشق غريبه گي نكنه . اين طور كه ديشب به نظرم اومد باهام بد كه نبود هيچي ، مهربوني هم كرد . درسته كه اولش بفهمي نفهمي تحويلم نگرفت . باهام بد ! حرف زد . اما آخرش حتي مي خواست يه موبايل هم بهم بده از خدا مي خواستم كه از من براي دخترش انسانيت و جوونمردي و .مثل ديروز اضطراب نداشتم اما كمي دلشوره ته دلم بود ! عشق بخواد تا از هر كدوم يه خروار بذارم جلو روش ! اما خدا نكنه كه ازم پول بخواد االن اگه كاوه اينجا بود يه جزوه برام فوايد . آخه پول تا حاال كي تونسته كسي رو خوشبخت كنه ؟ پول وامونده كه همه چيز نيست ! پولداري و مضار بي پولي مي گفت . خدا جون ! ما كه جز تو كسي رو نداريم اين بنده تو خودت درياب تا نشستم ديدم يه ماشين جلوي در واستاد . . بلند شدم و پنجره رو باز كردم كه وقتي مادر فرنوش مي آد ، هواي اتاق خفه نباشه . شروع كرد به بوق زدن . از پنجره كه نگاه كردم ديدم مادر فرنوشه يه عينك قشنگ زده و سوار يه ماشين خيلي خيلي شيك و قشنگه . تا منو ديد برام دست تكون داد . پريدم بيرون كه تعارفش كنم تو . . سالم بفرمايين تو . خيلي خوش آمديد- سالم چطوري ؟- ! خيلي ممنون ، بفرمايين تو- . نه عزيزم ، كار دارم . يه چيزي تنت كن بريم- كجا ؟ چرا تشريف نمي آرين تو ؟- . كار دارم . بيا تو راه بهت مي گم . چه فرقي مي كنه ؟ تو ماشين حرف مي زنيم- . رفتم تو اتاق و كاپشنم رو پوشيدم و اومدم بيرون . دكمه رو زد و قفل در باز شد و سوار شدم و حركت كرد دير كه نكردم ؟- اختيار دارين . خيلي هم بموقع تشريف آوردين . فقط اگه افتخار مي دادين يه چايي يي ، ميوه يي ، شيريني يي در خدمت تون بودم- . . حاال وقت بسياره . انشاهلل دفعه ديگه- . با خودم گفتم شكر خدا انگار نظرش بد نيست دانشگاهت هنوز باز نشده ؟- . نخير ولي نزديكه- خب بگو ببينم اهل دختر بازي و اين حرفها هستي يا نه ؟- . نه بخدا خانم ستايش . من سرم تو درس و زندگي خودمه- . تو گفتي و منم باور كردم- . مي تونين تشريف بيارين از صاحبخونم تحقيق كنين . من اهل هيچ چيزي نيستم . حتي سيگار نمي كشم- البته در كنارش يه مقدار تفريح هم . آفرين آفرين . شوخي كردم باهات . پسر خوب يعني همين . بايد درس خوند تا موفق شد- الزمه .خدمت سربازي رفتي ؟ . بله قبل از دانشگاه رفتم- حاال چي شد به فكر زن گرفتن افتادي ؟- : كمي من من كردم و بعد گفتم . خب بالخره هر مردي بايد يه روزي سر و سامان بگيره- چطور دختر من رو انتخاب كردي ؟- وهللا ايشون رو تو دانشگاه ديده بودم . اون شب ، شب تصادف ديگه با هم آشنا شديم . خب با اجازتون خيلي از ايشون خوشم - . اومد . من كه اجازه نداده بودم- ... شرمنده م ، اما مي دونين دست خود آدم كه نيست . گاهي يه موقعيتي پيش مي آد كه- شوخي كردم بابا ! چرا هول مي شي ؟ حاال بگو ببينم اگه من موافقت كنم كه شما ها با هم عروسي بكنين ، خرج عروسي رو از کجا میاری بدی؟ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662