#پارت201 رمان یاسمین
بهزاد خان تشريف مي آوردين باال . شما فعالً نم مثل خواهرتون ، چه فرقي مي كنه ؟ احتياج دارين كه يه نفر پيش تون باشه . م -
خيلي ممنون فريبا خانم . خدا از خواهري كم تون نكنه اما دلم اينجاست . تو اين اتاق! نمي دونم متوجه مي شين ، يا نه ؟ اما بايد -
. اينجا باشم
الهي درد و بالي تو رفيق بخوره تو كاسه سر من ! آخه بگو ببينم اينجا به طبقه باال چه فرقي مي كنه ؟ فرنوش اگه بياد و – كاوه
! ببينه اينجا نيستي ، خب زنگ باال رو مي زنه
. كاوه جون اصرار نكن . اگه مي خواي من راحت باشم ، بذار همين جا بمونم-
. طفلك كاوه هم از سر ناچاري ديگه چيزي نگفت
. فريبا من برم باال يه سوپي ، چيزي درست كنم
.كاوه – دستتون درد نكنه اين پسر بايد تقويت بشه . خودش كه انگار نه انگار تو اين دنياس
:نگاهش نكردم . وقتي فريبا خواست بره بيرون برگشت و گفت
. راستي كاوه خان . شما كه نبودين يه دختر خانم اومده بودن اينجا . گفتن ژاله دختر خاله تون هستن-
كاوه – ژاله؟ اينجا اومده چيكار؟
. فريبا- گويا با شما كار مهمي داشته . آدرس اينجا رو مادرتون بهشون دادن . گويا نتونستن با موبايل تون تماس بگيرن
. كاوه موبايلش رو در آورد و شماره گرفت
الو ، ژاله . سالم خوبي؟
قربانت . خاله چطوره؟طوري شده ژاله؟-
نه بيرونم . چطور مگه؟-
.خب بگو انگار خاموش بوده زنگ نزده-
. نه خبري ندارم . چند روزه كه بي خبرم-
. خوش خبر باشي ، بگو ديگه-
!!!چي-
!!!كي!!!كي به تو گفت ؟-
. در اتاق رو واز كرد و رفت بيرون . فريبا هم دنبالش رفت . يه ربع ، بيست دقيقه بعد كاوه تنهايي برگشت تو اتاق
چي شده كاوه ؟ چرا چشمات سرخه؟ طوري شده؟-
. كاوه – چيزي نيست
يعني چي ؟ پس چرا ناراحتي؟ ژاله چي مي گفت مگه ؟-
.كاوه – تو حالت خوب نيست . بگم ناراحت مي شي
. از اين حال كه هستم ، بدتر نمي شم . نترس بگو . بگو دلم شور مي زنه-
. كاوه – چيزي كه به تو مربوطه باشه ،نيست
!كاوه جون ، من اعصاب ندارم . رعشه تو تمام جونم افتاده ! بگو ديگه-
كاوه – پدر ژاله فوت كرده بابا ! به تو چه ارتباطي داره ؟
ا ؟ چطور؟كي؟-
. كاوه – سكته كرده . ديشب
. خدا رحمتش كنه . مي خواي راه بيفتيم بريم خونه شون ؟ شايد كاري چيزي داشته باشن-
! كاوه – هيچكس هم نه ، تو بري با اين حال و روزت ، كارهاشون رو روبراه كني
!چطور يه دفعه اينقدر دلم شور افتاده؟ انگار يكي داره تو دلم رخت مي شوره-
. كاوه – چيزي نيست . مال ضعفي يه كه داري. يه چيزي مقوي بخوري، درست مي شه
تو چرا وسط تلفن از اتاق رفتي بيرون ؟-
. كاوه-وامونده اين موبايل ، بعضي جاها كار نمي كنه . نقطه كور داره
حاال چيكار مي خواي بكني؟-
. كاوه- تا فريبا ناهار رو درست كنه، من يه سر مي رم پيش ژاله . ببينم كاري ندارن
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662