🍬🍬🍬🍬 *رمان جذاب و خواندنی،❤* بسم الله الرحمن الرحیم همه بچه ها بهم میگفتن زهرا شما ۴نفرید ۴تا ربع میشه تمام سکه چون محدثه فنقلی مدرسه ای بود منو فاطمه رفتیم مدرسش اجازه مرخصیشو گرفتیم به چشم بهم زدنی ۹مهر شد مامانم یک سره سفارش فاطمه و محدثه به من کرد مامان:زهرا تو حرم مراقب خواهرات باش زهرا بچه ها هله هوله زیاد نخرن مخصوصا محدثهـ -مامان ماشاالله فدات بشم ان شاالله چندماه دیگه فاطمه خانم خونه خودشه بعدشما نگرانیشه باید به محمدآقا بگی نه به من مامان: اونکه میگم اما خوب تو خواهر بزرگتری حواست باشه -چشم یه چادرمعمولی اضافی برداشتم موقعه زیارت بدم به زینب ساعت ۶:۳۰غروب بایدپیش اتوبوسا بودیم زینب خیلی خوشحال بود چون اولین سفر زیارت مشهد ش بود چون قرار بود تو اتوبوس خواهران دوتا پاسدار باشه محمد آقا و نامزد محدثهـ بخشی انتخاب شدن منم چون میخواستم با زینب حرف بزنم و هم مسئولیت محدثه فنقلی بامن بود رفتم ته اتوبوس نشستم پشت من زینب ساره معصومه هم اومدن محدثه فنقلی هم که یک جا بند نمی شد یاد یه چیزی افتادم 😂😂😂 دبیرستانی که بودیم اردو میرفتیم،هرکس آخر اتوبوس بود بهش میگفتن اخراجی ههههه خخخخخ الان ماهم اخراجی هستیما با اتوبوس تا مشهد ۱۶-۱۷ساعت راه بود ساعت ۱۰:۳۰ بود میخواستم به محدثه شام بدم که گفت اول میرم آب بخورم توهمین حین آقای قاسمی (همسر محدثهـ بخشی ) دعواش کرده بود که کم برو بیا اینم که لووووووس زده زیر گریه -محدثه آخه دختر خوب اشکال نداره حالا گریه نکن آفرین عشق زهرا بیا ببین برات لقمه درست کردم بیابخور محدثه فنقلی :هم گشنمه هم خوابم میاد -باشه عزیزم بیا بخور بعد سرت بذار روی پا آجی بخواب وای خداشکر ساعت ۱۱:۱۰بود خوابید زینب : زهرا -جانم زینب: الان حال داری بقیه زندگی حضرت زهرا و حضرت علی بگی -آره عزیزم زینب پس میشه بگی -چشم بعداز سقط حضرت محسن و ماجرای در سوخته و مجروحیت حضرت زهرا اون از خدا بی خبرا داخل خونه میشن با طناب دست حضرت علی میبنند و به حالت خیلی بدی آقا رو به مسجد النبی میبرن بعداز چندساعت که خانم بهوش میان چادر یا جلابیب از فضه میخوان و با حجاب کامل به مسجد میرن توی مسجدالنبی شمشیر بالای سر حضرت علی بوده تا به زور از آقا و بنی هاشم بیعت بگیرن خانم حضرت زهرا که این وضعیت میبنن میگن یا أمیرالمومنین رها میکنید یا نفرینتون می کنم هنوز حرف و کلام خانم تموم نشده که پایه های مسجد شروع به لرزیدن کرد آقا سریع به سلمان فارسی میگن برو به زهرا بگو علی میگه نفرین نکن وقتی سلمان فارسی حرف به حضرت زهرا میرسانند حضرت زهرا میگن چشم دستور اماممه زینب ،بعداز شاید نزدیک ۶۰-۷۰روز تو ماه جمادی الثانی حضرت زهرا به علت صدمات وارده به جسم شهید میشن اما قبل از شهادت به آقا میگن علی جان منو شبانه دفن کن آره زینب مزار گل ناز پیامبر مخفیه تا پسرش حضرت مهدی ظهور کنن به خودمون که اومدیم صورت من و زینب اشک آلود بود زینب سرش تکیه داد به شیشه من کم کم خوابم برد ... نام نویسنده :بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚 🍬🍬🍬🍬 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662