رمان یاسمین همين جور نگاهش كردم . كاوه – چرا اينجوري نگام مي كني ؟ د حرف بزن ديگه ! زبونت رو وا كن و همه رو بريز بيرون . دوباره سرم رو گذاشتم رو زانوهام . بلند شد اومد پيشم و بغلم كرد كاوه – عزيزم، جونم . بخدا من زجر مي كشم وقتي تو رو اينطوري مي بينم .كاري هم كه از دستم برات ساخته نيست . چي كار كنم ؟ ! كاوه ، من خيلي تنها شدم ! سردم ، خالي م ، هيچي خوشحالم نمي كنه- !نه دل خوشي دارم نه چيزي اون وقت ها به عشق اينكه فرنوش ممكن بود بياد اينجا ، اتاق رو مثل گل نگه مي داشتم ! حاال دست و دلم به كار نمي ره !حوصله . يه حموم رفتن رو هم ندارم كاوه – قبل از فرنوش چي ؟ اون موقع ها اتاق ت رو واسه كي تميز مي كردي ؟ ! چه مي دونم- هر شب خوب فرنوش رو مي بينم . خواب مي بينم لباس عروسي پوشيده و داره مي ره . همه ش فكر مي كنم كه مجبورش كردن . زن بهرام بشه . كاوه- آخرش كه چي ؟ گيرم بشه . خودش مي دونه . بچه كه نيست مگه تو خودت به بهرام نگفتي كه فرنوش بايد خودش انتخابش رو بكنه ؟ ! آخه قربونت برم تو ناسالمتي واسه ما الگو بودي ! من و تمام بچه هاي كالس از رفتار تو تقليد مي كرديم ! همه دخترهاي كالس از سنگيني و متانت تو صحبت مي كردن ! اين چيزها رو كه ديگه نبايد من ياد تو بدم ، خودت معلم ، ما بودي بلند شو .بلند شو برو يه حموم بكن و سر و صورتت رو اصالح كن و همه چيز رو به خدا واگذار كن . خيلي مشكالت رو فقط زمان .مي تونه حل كنه . بخدا قسم بهت قول مي دم كه االن فرنوش از همه ما راحت تره و جاش امن تره . مطمئن باش : دوباره صورتم رو ماچ كرد و دستم رو گرفت و بلند كرد و گفت دلم مي خواد مرد و مردونه ، از حموم كه در اومدي ، بازم بشي همون بهزاد قبلي . باشه ؟- : بهش خنديدم و گفتم . با تمام غم و غصه اي كه تو دلمه ، باشه- . كاوه – آفرين به تو . فرنوش هم تو رو اينطوري دوست داشت فرداي اون روز ساعت تقريباً 9 بود كه در زدن . بيتا پناهي بود . اومده بود كه با هم بريم تا ترتيب كارهاي انحصار وراثت رو بديم . . تعارفش كردم بياد تو كه قبول نكرد خودم آماده بودم . حموم و اصالح كرده ! اتاقم هم دوباره تميز شده بود . مثل گل ! با يه رنو اومده بود . سوار شديم و حركت . كرديم بيتا- حالتون خوبه امروز ؟ . خيلي ممنون . خوبم- يه قيمت گذاري شده . كاوه خان قراره در . پدرم گفت شما رو ببرم كه چند تا مغازه س ببينين . جزء دارايي مرحوم .... بوده اگه موافقت كرديد ، با كسي كه حاضر شده اين معامله رو بكنه ، قرارداد بنويسيد . با . موردش تحقيق كنن و بعد به شما بگن قيمتي كه روي باغ و خونه گذاشتن موافقيد؟ . بايد با كاوه صحبت كنم بعد خدمتتون عرض مي كنم- : يه مقدار كه حركت كرديم گفت مي تونم يه سوالي ازتون بكنم ؟ از همون سوال ديروزي ؟- . بيتا – نه نه . بايد منو ببخشيد . آخه برام خيلي عجيب بود كه يه نفر ناگهاني ميليونر بشه اما اونقدر غمگين باشه . پول هميشه شادي نمي آره! حاال سوالتون رو بفرماييد- ! بيتا- مي خواستم بدونم چه احساسي داريد ؟ مي دونيد ، اين خيلي پوله 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662