❤❤❤❤❤❤❤❤ بسم الله الرحمن الرحیم به اینترنت وصل شدم و تلگراممو روشن کردم ی پیامم این بود ««مراسم استقبال از اولین شهید طلبه مدافع حرم استان قزوین شهید حجت اسدی از ابتدای خیابان پیغمبریه تا مزارشهدا آغاز مراسم ۱۱صبح »» بازم یه شهید‌ مدافع دیگر ما هممون باهم رفتیم واس تشیع شهید اسدی سه فرزند پسر داشتن مراسمشون غلغله بود تاریخ ولادتشون ۶۰/۶/۳۰ تاریخ شهادتشون ۹۴/۱۲/۲ شهرم با ۳۰۰۰شهید و ۵شهید مدافع جزو شهرهای شهید پرور کشور بود کاروان راهیان نور ما تکمیل شد همش ۵-۶نفر غریبه بودن اسامی را تحویل سپاه دادم زینب ‌هم تصمیمش محجبه بودن بود اما انگار به خودش شک داشت که مبادا نتونه حرمت چادر را نگه داره زمان سفر ما ۲۷اسفند تا ۳ فروردین بود سه چهار روزی به سفرمون مونده بود منو زینب باهم مزار بودیم زینب :زهرا چیکارکنم خیلی تو استرسم -به خود شهدا ‌توکل کن حتما کمکت میکنن زینب : اوهوم -برو خونه وسایلتو آماده کن ان شاءالله کمکت میکنن .. نام‌ نویسنده :بانو...ش آیدی نویسنده : 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 ❤❤❤❤❤❤❤❤❤ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662