💝💝💝💝💝💝💝💝💝 بسم الله الرحمن الرحیم محمد حسین پنج ساله بود خواهرش شش سال داشت پنجره اتاق کوتا بود از لبه پنجره رفته بودن روی رتخوابا که کنار اتاق بود خواهرش بهش میگه بیا بپریم پایین وقتی میپرن محمد حسین زبانش گاز میگیره با صدای جیغ بچه ها اومدم داخل اتاق که سرو صورت محمد حسین غرق خون بود خواهرش کز کرده بود یه گوشه نمیدونستم چکار کنم بغل کردم خون از دهنش میامد هول شده بودم خودم گریه میکردمن جیغ میزدم به فکرم رسید زنگ زدم به پدرش گریه کردم نمیدونستم چی بگم فقط میگفتم محمدحسین خون از دهنش میاد به من گفت سریع ماشین بگیر ببرش بیمارستان منم خودم میرسونم ما مشهد زندگی میکردیم یه حوله جلو دهن بچه گرفتم وهردوبچه گرفتم سراسیه اومد تو خیابان اولین ماشینی که منو بچه ها رو با ای وضع دید سوارمون کرد انقدری که من و خواهرش گریه میکردیم محم دحسین اروم به ما نگاه میکرد تارسیدیم جلو بیمارستان پدرش یکی دو دقیقه قبل رسیده بچه گرفت به سمت اورژانس رفت پزشک ماینه کرد گفت دندونش زبانش سوراخ کرده سوراخ بزرگی باید بخیه بشه زبان سوراخ بشه خیلی خونریزش زیاده وسط زبانش بود بردنش اتاق جراحی سر پایی محمدحسین خیلی ساکت من نگران میگفتم سرش زمین خورده ضربه مغری شده بچم هیچی نمیگه دکتر گفت اول زبانش بخیه کنیم بعد عکس از سرش میگیریم روی تخت درازش کردن پرستار من بیرون مکرد التماس میکردم الان میرم پارچه سبز روی صورتش انداختن که جلوی دهنش سوراخ چهارگوش بود با گیره مخصوص دهنش باز نگه داشتن با یه گیره دیگه زبان نگه داشتن من بیرون کردن همه تعجب کردن چرا صدا بچه در نمیاد دکتر میگفت اگر بی قراری کرد نیمه بیهوشش کنن اما هیچ عکس وعملی نداشت باتما مخالفتهای پرستارا لای در یه کم باز کردم دیدم محمدحسینم تکان نمیخوره خودم به تخت رسوندم پارچه کنار زدم گفتم بچم مرده پدرش خودش به من رسوند من کشید دکتر داد زد خانم چکار میکنی بچه خیلی خوبیه ارومه من از اتاق بیرون کردن بعد از بخیه از سرش عکس گرفتن گفتن موردی نداره دکتر پرستارا تعجب کردن از مظلومی محمد حسین صبور بود تو درد خیلی طاقت داشت طاقتش مادرش کم بود .. نام نویسنده: بانو.....ش آیدی نویسنده 🚫کپی به شرط هماهنگی با نویسنده حلال است 📖📚📖📚📖📚📖📚📖 💝💝💝💝💝💝💝💝💝 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662