داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت231 رمان یاسمین مونده بودم چيكار كنم . لب دريا نشستم و سرم رو گرفتم تو دستم . مي گشتم و مي رفت
رمان یاسمین پارت همونطور كه خودش يه روز به من گفت ، اين پول بهش وفا نكرد . دلم از اين مي سوزه كه با تمام ثروتم ، نتونستم كوچكترين كمكي بهش بكنم ! اونقدر بلند نظر بود كه هيچ كمكي رو ازم قبول نمي كرد هيچ ، چه از نظر معنوي و چه از نظر مادي به من و فريبا هم كمك كرد . بعد از بهزاد مرد تو زندگيم نديدم . بهرام كثافت هم بي تقاص نموند گويا يه شب ، حدود ساعت يازده ، يه جووني مي ره در خونه شون و وقتي اون كثافت مي ره دم در ، مادرش مي بينه نيم ساعت . شده و برنگشته ! بعد معلوم مي شه كه اون جوون بهرام رو خفه كرده و كشته و انتقام خودش رو گرفته ! يعني انتقام بهزاد و فرنوش رو گرفته . مي گفتن احتماالً دزدي چيزي بوده ! اما عجيب اينكه هيچي ندزديده ! شايد هول شده ! اينا رو ژاله برام تعريف كرد . حاال كه ديگه هيچكدوم از اينها فرقي نمي كنه . اصل كار ، خودش بود كه مفت رفت تو زنده بودنش كه نتونستم براش كاري بكنم . بعد از بهزاد تمام پولي رو كه براي من گذاشته بود ، به كسايي دادم كه اگه خود . بهزاد هم زنده بود همين كار رو مي كرد !به جوون هايي دادم كه عاشق ن و مثل بهزاد فقير نمي دونم بقيه در مورد بهزاد چي فكر مي كنن . شايد بگن ديوانه بود .اما اگه بهزاد رو مي شناختن ، اين فكر رو نمي كردن . اون . اگه سرش مي رفت ، عهدش پابرجا بود .امروز ساعت 0 بعدازظهر اومدم اينجا و الان نزديك 00 نصفه شبه .بعد از چهار سال ، هنوز برام سخته كه بدون بهزاد تو اين اتاق باشم . به هيچ چيزش دست نزدم . درست موقعي يه كه بهزاد تركش كرد . هنوز نوار فرنوش تو ضبط صوت مونده ! همه چيز سر جاشه غير از خودش ياد روزي افتادم كه تازه رفته بوديم دانشگاه و منو بهزاد با هم حرفمون شد و چند روز بعد من مريض شدم و اومد بيمارستان ديدنم و وقتي فهميد كه كليه هاي من از كار افتاده و گروه خوني مون با هم يكي يه ، كليه ش رو بدون هيچ چشم داشتي به من داد . . ياد روزهايي مي افتم كه دوتايي با هم سر كلاس بوديم . ياد روزگاري كه دو تايي تو اين اتاق مي نشستيم و با هم حرف مي زديم و درد دل مي كرديم . اي كاش حاال اينجا بود . دلم نيم تونه اين غم رو تحمل كنه . كاش اينجا بود و براش از غم خودش حرف مي زدم و سبك مي شدم . زندگي سختي رو گذروند طفل معصوم ! بلند شدم و نوار فرنوش رو گذاشتم . صداي فرنوش كه تو اتاق پيچيد . احساس كردم كه بهزاد اومد تو اتاق . مثل هميشه آروم و ساكت .يه گوشه نشست و سرش رو گذاشت رو زانوهاش پايان 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662