بسم رب العشاق
#قسمت_سی_پنجم
#حق_الناس
روای مرتضی
فردا باید برگردیم ایران
اما شک به برگشت دارم
دوسال پیش یسنا منو پس زد گفت عاشق یه نفر دیگه است
الان برم درمان بشه
بعد دوباره بگه نه چی
بی بی جان من وظیفه انسانیم برگردم کمکش کنم
اما شما کمک کن دلم دوباره نشکنه
من دل شکسته پناه به شما خانم آوردم خودتون کمکم کنید
بی بی جان
برادرم علی یکی دوسالی ازمن کوچکتره
الان پسرش سه -چهارماهست
میترسم میترسم بازم ضایع بشم
بی بی جان خودت کمکم کن
با بچه ها خداحافظی کردم
بعداز چندساعت هواپیما تو تهران به زمین نشست
از هواپیما که خارج شدیم
مادر و زنداداش و محمد کوچولو دیدم
زنداداش که فکرکنم کلا منو نمیدید با چشماش با داداش
حرف میزد
-سلام مادر
خم شدم پایین چادرش بوسیدم
فاطمه خانم:سلام داداش رسیدن به خیر
-سلام زن داداش ممنونم
ببینم این آقامحمد رو
زن داداش: نوکر عموشه
مادر:کپی برابر اصل عموشه
بچه ها بریم خونه
خسته اید عزیزای مادر
😊😊
نام نویسنده:بانو....ش
ادامه دارد 📝
📚📖📚📖📚📖📚📖📚📖📚
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662