🌸وضو با دود
چیزی به اذان ظهر نمانده بود، دوستان کم کم برای وضو به سمت تانکر آبی که توی حیاط مدرسه بود رفتند. تعدادی وضو گرفتند ، هنوز بعضی از جمله خود من وضو نگرفته بودیم ، که صدای نزدیک شدن هواپیما ما را به داخل ساختمان کشاند ، راکتها این بار نزدیک تر به ساختمان به زمین نشست
همه جا دود بود و چشم چشم را نمیدید، بچهها همدیگر را صدا میزدند و از سلامتی هم خبر میگرفتند، گرد و غبار که نشست صدای خنده بعضی رفقا بلند شد، علت خنده را که جویا شدم ، با اشاره تعدادی از بچه ها را نشانم دادند که تمام صورت و دستهایشان تا آرنج دوده سیاه گرفته بود.
اینها همان های بودند که وضو گرفته بودند ، موج انفجار دوده لوله بخاری ها را توی هوا پخش کرده بود
و نشسته بود روي دست و صورت خيس شان
انگار با دوده وضو گرفته بودند
#طنز_جبهه
@Dastan1224