#داستان_آموزنده
🔆دورى امام صادق (عليه السلام) از دوست ناسزاگو
🌳امام صادق (عليه السلام) دوستى داشت كه همراه ملازم آن حضرت بود، روزى دوست همراه امام صادق (عليه السلام) در بازار كفاش ها عبور مى كرد و پشت سرش غلامى از اهل هند مى آمد، ناگاه آن دوست به عقب نگاه كرد و غلام را نديد، تا سه بار به پشت سر نگاه كرد و غلام را نديد، بار چهارم وقتى كه او را ديد، به او گفت : اى زنازاده ! كجا بودى ؟
امام صادق (عليه السلام) وقتى كه اين بدزبانى را از دوست خود ديد، بر اثر ناراحتى دست خود را بلند كرد و بر پيشانى خود زد و به دوست خود فرمود: سبحان الله تقذف امه ، قد كنت ارى ان لك ورعا، فاذا ليس لك ورع ؛ ((عجبا! به مادرش ، نسبت ناروا مى دهى ؟! من خيال مى كردم تو آدم عفيف و پرهيزكار هستى ، اكنون مى بينم چنين نيستى )).
🌳دوست امام صادق (عليه السلام) عرض كرد: مادر اين غلام از اهالى سند (هند) و مشرك است (بنابراين عقد اسلامى ندارند پس فرزند آنها زنازاده است ).
🌳امام صادق (عليه السلام): آيا نمى دانى كه هر امتى نزد خود داراى قانون ازدواجى است كه به وسيله آن از زنا جلوگيرى كنند؟ بنابراين نمى توان به آنها زناكار گفت .
🌳آنگاه امام صادق (عليه السلام) به دوست خود رو كرد و فرمود: تنح عنى از من دور شو!
روايت كننده مى گويد: ديگر آن دوست امام را نديدم كه همراه حضرت صادق (عليه السلام) راه برود، تا آن گاه كه مرگ بين آنها جدايى افكند.
کانال داستان و پند
☀️
@Dastan1224