♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️🌺♨️ 🔆گفته‌های نامربوط ✨روزی ابلیس بر بالای کوهی در بیت المقدّس بنام افیق بر حضرت عیسی علیه‌السلام ظاهر شد و قصد داشت او را بفریبد؛ ازاین‌رو گفت: «ای عیسی! تو بزرگی که بدون پدر و مادر به وجود آمدی!» 🌱فرمود: «بزرگ آن‌کسی است که مرا آفرید.» ✨گفت: «تویی که از خدایی در گهواره سخن گفتی!» 🌱فرمود: «عظمت از خداست که مرا به سخن درآورد.» ✨گفت: «تو بزرگی که از گِل شکل پرنده‌ای ساختی و آن را به پرواز درآوردی!» 🌱فرمود: «آنچه مسخر شد از عظمت خداوند عطا شده است.» ✨گفت: «از بزرگی خدایی توست که بیماران را شفا می‌دهی!» 🌱فرمود: «خدا اجازه‌ی شفا به من داده است.» ✨گفت: «تو مُرده‌ها را زنده می‌کنی؟» 🌱فرمود: «به اجازه‌ی خدا زنده می‌کنم که مرا نیز، روزی او بمیراند.» ✨گفت: «تویی که روی آب راه می‌روی؟» 🌱فرمود: «از بزرگی خداست که آب را زیر پایم رام کرده است.» ✨گفت: «تو از زمین و آسمان برتری و تقسیم‌کننده‌ی روزی خلق می‌باشی.» 🌱فرمود: «منزّه است خداوند عظیم، بزرگی کلماتش به وزن عرشش و همه‌چیز به خواست اوست.» ✨ابلیس فریادی کشید و عقب عقب رفت. ✨✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «خداوندا از بدی نگاه کردن (مردم) به اهل و مال و فرزندانم به تو پناه می‌برم.» 📚نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 132