19.14M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
سرشارم از جوانی، هر چند پیرِ دَهرم چون سرو در خزان نیز؛ رنگِ بهار دارم در لگد کوبِ حوادث، جانِ دیگر یافتم چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم میِ نابی ولی از خلوت خُم چو در ساغر نمی‌آیی چه حاصل؟! از ضعف به هر جا که رسیدیم وطن شد از گریه به هر سو‌ که گذشتیم چمن شد شادم که از رقیبان، دامن کشان گذشتی گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد ز بس نازک مزاجم، نازِ گردون بر نمی‌دارم من آن شاخم که نکهت، بارِ سنگینی‌ست بر دوشم